خـداوندا‌ بـدون فیضی که مرا لایق آن شمردی هرگز در زنـدگـیـم نمــی‌توانسـتم راهی پیدا کنم تا موجود خاص تو در جهان باشم هیچ راه متعالی برای رشدم وجود نداشت و تنها در مسیرهایی قدم برداشته بودم که خارج از راه و اراده تو بود که مرا از آنچه که تو برایم می‌خواستی دور و دورتر می‌کرد.
خداوندا، قبل از اینکه بدانم تو مرا به اسم می‌شناختی و انتخاب کرده‌ای؛ گویا در هیچ چیز معنای حقیقی وجود نداشت، اما حال در کنارت همه چیز رنگ هستی به خود گرفته است.
جهانْ جهان دیگری است و من در خود محبتی تازه یافته‌ام که هرگز بی تو در زندگی قبلی آن را تجربه نکرده بودم و حالا درون من با خویشتنِ گذشته‌ام کاملاً بیگانه است و گاه خود قبلی‌ام را به یاد نمی‌آورم.
من قبل از شفا و ایمانم به عیسی مسیح تنها جزئی کوچک و گناهکار از جهان بودم اما حال با ایمانم به تو خداوند مهربان
همه چیز تازه گشته و دیگر گذشته‌ام را به یاد نمی‌آورم گویا انسانی تازه خلق گشته‌ام.

دخترت شیرین

چقدر سخت است لباس پر زرق و برق دنیا را از تن درآوردن! یک عمر تجربه، فرهنگ، اعتقاد، تعصب و خرافاتی که زندگی‌ام را ساخته بود.
هميشه می‌پرسیدم «اگر دوباره به دنیا می‌آمدم، چه می‌کردم؟» حتى توی ذهنم وقتی دوباره متولد می‌شدم راه قبلی را با تغییراتى جزئی پیش می‌گرفتم. شاید از این هم بد‌تر می‌شد! در ذهنم به آوردن فرزند مى‌انديشيدم تا طورى او را بزرگ كنم كه اشتباهات مرا نکند اما اين صدای آشنای پدر مادرهایمان بود.
در لحظه اى كه ناتوان از منيت‌ها شده بودم به دیواری برخورد کردم كه مرا از جلو رفتن باز ایستاند، دیوار خراب نمی‌شد، در آن روزنه‌اى بود که پشت آن را مى‌ديدم، تفاوتى با اين سمت نداشت، روزها یکى بود گذشته و آینده، تکراری بیش نبود.
وقتی به دیوار می‌کوبیدم درلحظه ای که پاهایم ديگر توان ایستادن نداشت به آسمان فرياد برآوردم وصدايش كردم.غافل از اينكه او پيشتر مرا خوانده بود، دیوار را پیش رویم گذاشت تا به بالا نگاهی بیاندازم.
چندیست او به من لباسى تازه بخشیده است، تولدی دوباره، لباسم را تا به سرحد جان دوست دارم، تمام وقت آن را بر تن دارم چه در تاریکی شب، چه در روشنایی روز.
شکر بهرت، شكر بهر جامه‌ای که برای من در نظر گرفتی، جامه‌ای که درست در قد و قامت من است، فاخر و پاک، پدر شكرت می‌کنم در زير این پوشش امنیت تو جاریست، چنان شفاف است که حتى لكه‌اى را هم در قلبم آشکار می‌کند.
مي‌كوشم تا لباس را پاک نگه دارم اما این ماهیت و خاصیت لباس است که پاک است من تنها باید بر این باشم تا ماهیتش را به همه اعلام کنم و همواره چشمانم به تو باشد تا تاریکی در قلبم جایی نداشته باشد. با لباس تازه هر روزم تولد تازه است و دیگر تکرار نیست.
گاهی، تنها گاهی، شاید وقتی در خواب، خود را با لباس قدیمی به یاد می‌آورم، هراسان می‌شوم.
خداوندم خاطرات و رد پای لباس کهنه‌ام را نیز پاک کن.
تو لايق ستايشى پدر جان شکرت می‌کنم.

فرزندت المیرا
تو این دنیا شدم همراه غم‌ها تو این دنیا چه تاریک قدم‌ها
چه بی‌رحم و چه بی‌اندازه سرده دلم یخ بسته چشمام رو به درده(2)
تو تصویرم جهانی٬ خشک و خالی همه خاکستری قلب‌ها پوشالی
دلم ساز جدایی زد دوباره دلم تنگه تو زندونه دوباره(2)
دلم در حسرت پرواز این بار گسستن از یه زندون و یه تکرار
نشستم پشت میله پشت دیوار بازم ناقوس و مرگ و ترس انگار(2)
سیاهی کام عشق و تلخ کرده گناهم آدم رو محکوم کرده
زمانی که شدی پیدا تو ای دوست گناه از خانه ما کوچ کرده(2)
سلام ای منجی‌ام مرهم٬ تو ای دوست سلام ای دشمن ظلمت٬ تو ای نور
سلام من به تو با قلب خسته به شالومت همه قفل‌ها شکسته (2)
نجات تو حیات خانه‌ام شد نجاتت مرهم هر ماتمم شد
شکستم پشت هر دیوار سنگی به فیضت خانه‌ام از نو بنا شد(2)
سرود عاشقانه بر لب من ستایش‌ها نیاز هر شب من
سلام ای بهت من٬ ای حیرت من نجاتت قوت هر لحظه من(2).

پسرت یاشار

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

خبر
آبستن چی هستیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست