زن سامری
عیسی منتظر ماست…
اینبار با یک سوال شروع میکنیم.
وقتی هر روز با اخبار بد در جهان مواجه میشویم آیا باور داریم خدا هنوز عادل است؟
وقتی با شرایط سخت در زندگیمان روبهرو میشویم چطور؟
در بیماریها، طردشدگیها و بیمحبتیها چطور؟
شاید آهی از دلهایمان برآید و خدایی را تصور کنیم که از دور به مشکلات نگاه میکند و…
اما میدانیم زمانی که حقیقت را بشناسیم حقیقت ما را آزاد خواهد کرد. آیا آماده شنیدن حقیقت از کلام خدا هستید؟
با هم به داستان زن سامری در کتاب یوحنا نظری میاندازیم، زنی که شاید عدالت خدا برای او هم سوال بوده، برای درک بیشتر موقعیت او نگاهی مختصر به شرایط سامریان میاندازیم.
در کتاب «دوم پادشاهان باب ۱۷ و ۱۸» میخوانیم که یهودیان و سامریان از هم متنفر بودند. قرنها پیش از آن سامریان جزو قوم اسرائیل بودند. اما زمانی که حکومت آشور منطقه سامره را تصرف کرد مردمان بتپرست را در آنجا اسکان داد و اهالی سامره با آنها ازدواج و شروع به پرستش خدایان غیر کردند و این علت طرد سامره از طرف یهودیان بود.
حال در کتاب «یوحنا باب 4» عیسی به ملاقات زن سامری میرود. زنی که پنج شوهر داشته و آن کسی که با او زندگی میکرد شوهرش نبود. زنی که در خلوت به سر چاه آمده بود تا با کوزه به زحمت از چاه آب بکشد، زنی طرد شده، زنی که تشنه است اما نمیداند تشنه چیست! زنی که محبت را از هر کسی میطلبد. او نه تنها از جامعه خود طرد شده است بلکه به دلیل سامری بودن از یهودیها هم طرد شده بود. از جانب شوهران پیشینِ خود طرد شده و هیچکس برای او ارزشی قائل نیست، حتی با زنان دیگر نیز رفت و آمدی ندارد و تنها به نزدیکی چاه آمده است. شاید در روزمرگی خود گم شده و تمام طول راه خود و زندگیش را در بطالت یافته است. در او مرگِ محبت، سخاوت، احترام، مشارکت و مرگِ شادی را میتوان دید. با زبانی تلخ، دلی زخمی، کوزهای بر دوش به نزد چاه آمد تا با سختی و مشقت به اندازهای که کوزهاش جای دارد از چاه آب بکشد. شاید در طول راه با خود میپنداشت که اگر در خانهاش چشمهای جوشان داشت دیگر نیازی نبود این راه طاقت فرسا را در سختترین ساعات روز بپیماید و با قوت دستهایش از چاه آب بکشد تا شاید تنها برای یک روز تشنه نشود.
آری ما همچون زن سامری هستیم که در بطالت زندگیمان گمشدهایم؛ او نمونهای از خود ماست، نمونهای از قومی که در پی شوهران دروغین بوده و در شادی تمام شدنی چاهها، خسته و درمانده شده بود اما عیسی او را ملاقات میکند. چقدر در زندگیهایمان برای دریافت لحظهای شادی، زمان، جان و پولمان را تلف کردهایم؟ شاید مشروبات الکلی، مواد مخدر، سیگار و اعتیادهای دیگر چاه ما بودهاند تا برای اندک زمانی تشنه نشویم. شاید نذری دادن، محبت کردن، نماز خواندن، انجام وظایف و اعمال خاص چاههای ما بودند تا برای اندک زمانی آسوده باشیم. اما تمامی اینها یوغی است که دنیا بر دوش ما میگذارد و ما را به اطاعت از خود وا میدارد. اما خداوند در کلام خود ما را دعوت میکند تا نفسمان را انکار کنیم و از پی او برویم.
«بیایید نزد من، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، که من به شما آسایش خواهم بخشید. یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا حلیم و افتادهدل هستم، و در جانهای خویش آسایش خواهید یافت. چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک.» (مَتّی 11: 28-30)
اما بیعدالتی…آیا او خدای عادل را میشناخت؟
او امید به آمدن نجات دهنده داشت اما شاید امیدش هم در مرز خشکیدگی بود.
چه شباهتی میان زن سامری و شماست؟؟؟
زن سامری، لعنتی همراه داشت که خود آن را کسب نکرده بود بلکه به خاطر پیشینیان خود در زیر لعنت بتپرستی بود. شاید بارها زمزمه کرده بود چرا در سامره تولد یافتهام؟ چرا یک سامری هستم؟ آیا این سوال برای شما آشناست؟ بله شاید ما بارها اعتراض کرده باشیم که چرا زن آفریده شدهایم؟ چرا مسلمان؟ چرا و چراهای دیگر…
شاید به خدا گفتهایم که خودت ما را در این کشور آفریدهای پس خودت هم جوابگو باش!
همانند آدم و حوا همیشه به دنبال این هستیم تا تقصیرها را بر گردن دیگران و در آخر بر گردن آفریدگار بیندازیم، شاید کوزههایمان را محکم چسبیده و میخواهیم همچنان در جاده اجدادمان و خودمان بیمقصد و در بطالت راه برویم، اما بدانیم که عیسی منتظر ماست… او با هدف به شهر سامره طرد شده رفت، او در ساعتی که میدانست آن زن به نزدیک چاه میآید آنجا منتظر او بود.
در پای چاههایی که میرویم، او منتظر ماست تا بیدار شویم و فیض توبه را دریافت کنیم. چقدر تشنه هستیم؟!
خداوند قدوس است و ما پر از اشتباه…
همانطور که میدانیم مزد گناه مرگ است پس اگر این حقیقت را درک کنیم که ما از آنچه برایش آفریده شدهایم دور افتاده و نیاز به نجات داریم نشانه خوبی است، چون به سمت نور برگشتهایم و لکههایمان نمایان شده اما اگر هنوز خودمان را لایق مرگ نمیبینیم قدری تأمل کنیم تا نیاز به نجات دهنده را بچشیم.
آن زمان صدای عیسی را که درب قلبهایمان را میکوبد میشنویم او ما را خطاب میکند…
او از درون ما با خبر است و گذشته ما را میداند، بعد از اینکه به «بیا و ببین» او پاسخ میدهیم و وارد رابطه با او میشویم، در برابر محبت او نالایقی خود را به یاد میآوریم و همچون زن سامری لب به اعتراف میگشاییم. آری وقتی نگاهمان را از چاهها برمیداریم و به سمت خدا برمیگردانیم؛ آنجاست که زانوانمان به لرزه میافتد و گذشتهمان همچون فیلمی از جلوی چشمهایمان میگذرد. آری! نور اوست که میتابد و این لکههای ماست که نمایان میشود.
اینکه زن سامری شوهر نداشت، راست بود اما بویی از توبه میداد. او در درونش حس کرده بود که سرگردانیش عیان شده برای همین با گفتن این جمله که من شوهر ندارم اعلام کرد که دیگر نمیخواهد با دامادهای دروغین در رابطه باشد. عیسی از وی آب خواست، او به زن سامری بها و ارزش داد، او را محکوم نکرد بلکه صحبتش را با آب خواستن از او شروع کرد.
وقتي آبي را به بهاي قوت دستهايمان دريافت ميکنيم، وقتي آنچه داريم تنها تکههاي خرد شده وجودمان است و حس ميکنيم مورد سوءاستفاده قرار گرفتهایم، آن وقت نميتوانيم سخاوت داشته باشيم، آن وقت حتي نميتوانيم جرعههاي آب را که تمام شدنيست به کسي بدهيم. منبع بيپايان تنها خداست و اوست که چشمه زنده حيات است و جانش را هم براي ما داد تا زنده باشيم؛ خارج از او هر محبتي معامله است.
آن چاه، یادآور دردهای آن زن بود، یادآور زخمهایش، محبتهای دنیایی، آب دنیایی و تمام شدنی بود. چاهی که اجداد زن سامری، یعقوب و اسحاق همسران خود را پای آن یافته بودند. چاهی که میعادگاه عشق بود اکنون ثمری برای زن نداشت. او بارها شکست خورده بود و زخمی بود، اما خداوند پای همان چاه به ملاقات زن آمد. عشق حقیقی، منبع محبت، آری! عیسی منتظر ماست. ما چگونه عمل میکنیم؟
خداوند به ما ارزش داده. او «خدای خصوصی» ماست و برای نجات به ملاقاتمان آمده. آیا در ترس از قضاوتها، از خجالتها یا در غرور و لجبازیها به سر میبریم یا ترس او را در دل داریم. در محبت ترس نیست، محبت ترس را بیرون میراند. آیا محبت او را چشیدهایم؟
او بر روی زمین آمد تا اتحاد و یکدلی را ایجاد کند تا الگوی، قلبی فروتن را به ما بدهد. خدا محبت است، خدا به تنگیها، به ضعفها و نداشتههایمان نگاه نمیکند. محبت او بیپایان است و بیمنت میبخشد. او زن سامری را خطاب میگوید: «ای زن، باور کن.» آری عیسی هویت دزدیده شده ما را بازخرید کرده است. او ارزش زن را یادآور میشود و او را به طور خاص مورد خطاب قرار میدهد: «ای زن» و او را به باور کردن دعوت میکند. باور چیزی که تاکنون نشنیده اما حقیقت است. اگر سوالی را میپرسید بدانیدکه پاسخ خدا حقیقت است. شاید تا کنون نشنیده باشید یا با عقل و منطقتان آن را درک نکنید، اما کلام خدا حقیقت است. زن سامری ابتدا محبت او را پذیرفت و حال وارد مرحله باور شده است. او شکها و سوالاتش را با خداوند در میان گذاشت و اکنون زمین شخم زده و بذر پاشیده شده در حال بارور شدن است. عیسی زن را دعوت میکند تا پدر را در روح و راستی بپرستد و زن با به یادآوردن پیشگوییهای آن مسح شده، حقیقتی که دور از تصورش هست را باور میکند و…، حال عیسی خود را به او میشناساند: «من که با تو سخن میگویم همانم.» «من هستم آنکه هستم.» عیسی ما را به پرستش دعوت میکند. پرستش در روح و راستی، نه در کوه، نه در معبد، نه در هیچ جای خاصی، بلکه در روح و راستی.
خدا روح است، هر جا روح خدا آنجاست، آنجا آزادی است.
و در ادامه زن سامری تمامی آنچه که داشت و از پیشینیان خود یافته بود را به یاد آورد و خداوند را با یعقوب مقایسه کرد، با چشمهای دنیایی نگریست، در دستان عیسی سطلی نیافت، حتی به او گوشزد کرد که چاه عمیق است.
چقدر در مشکلاتمان خداوند را فریاد زدهایم اما قدرت او را از مشکلاتمان کمتر یافتهایم؟ این ذهن نابینای ماست که تنها به آنچه میبیند اکتفا میکند. آن زمان هست که ما دست و پای خدا را میبندیم و کنترل امور را در دستان خود میگیریم و فکر میکنیم خداوند قدرت و توان ما را نمیداند، فکر میکنیم که معجزه تنها در گذشته بوده و در زمان حال، خدا خواب است! گاهی خود را لایق نمیبینیم و گاهی خدا را قادر نمیبینیم؛ اما هدیه نجات آماده است، فقط لازم است که مشکهایمان را تازه کنیم، افکاری تازه، ذهنی تازه آماده دریافت بخشش خدا و داشتن مشارکت با اوست. امروز ما به چه چیزی تکیه میکنیم؟ پول، نیازهایمان، گذشتهمان، اطلاعات، انسانها، خودمان؟ چه چیز در اولویت قرار دارد؟ با چه کسی مشورت میکنیم؟ کلید و پاسخ نیازهای ما کجاست؟
لازم است قدری تأمل کنیم تا درک کنیم، خداوند خانهاش را با کسی شریک نمیشود، او قلب ما را به تمامی میخواهد، اوست که بیمنت میبخشد، اوست که خدایان دروغین را در هم میشکند.
وقتی خدا خود را بر زن سامری آشکار کرد، او کوزه خویش را رها کرد و به شهر رفت و شهادت خود را با شهامت بیان کرد.
آری او چشمه آب حیات را دریافت کرده بود و حال با سخاوت میتوانست ببخشد، چون منبع را یافته بود. عشق خدا در او زنده شده، آزادانه از گذشته خود گفت و اجازه داد مردم این تغییر را در او ببینند. او همچون نمک، مردم شهر را تشنه کرد و آنها با تشنگی شناخت او و اقتدارش که اینقدر باعث تبدیل زن سامری شده بود نزد عیسی آمدند و خودشان عیسی و محبتش را چشیدند و گفتند: «این مرد به راستی نجات دهنده عالم است.»
نجات را خداوند آماده کرده است، اوست که پیوسته بر در قلبها میکوبد و اراده اوست تا همگان توبه کنند و نجات یابند. اوست که برای ما میجنگد، نیازی نیست ما برای اثبات او بجنگیم. او بهای گناهان ما را پرداخت کرد و ما را از مرگ روحانی نجات داد. خداوند با لمس قلبهای ما نوری را در درون ما ایجاد کرده تا در تاریکی این دنیا چراغی باشیم و راه خداوند را هموار کنیم، نمکی باشیم تا مردم را بیدار و تشنه ملاقات با او کنیم.
«شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد. هیچکس چراغ را نمیافروزد تا آن را زیر کاسهای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان میگذارد تا نورش بر همۀ آنها که در خانهاند، بتابد. پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.» (متی 5: 14-16)
زن سامری دیگر نگران آب کشیدن از چاه نبود، دیگر خود را از مردم پنهان نمیکرد بلکه آشکارا به سمت مردم میرفت و کوزه خود را رها کرده و از بطالتها بیرون آمده بود. او نور و نمک شد و راه را برای خداوند هموار ساخت، همچون یحیی. با اینکه خودش هنوز شناخت کاملی از عیسی نداشت اما مردم را دعوت میکرد تا به ملاقات عیسی بیایند و خودشان بچشند.
آری! زن سامری با خداوند روبهرو شد و فیض توبه را دریافت کرد و خود را گناهکار یافت، اما محبت خدا را عظیمتر از گناه خود دید. خواست تا بنوشد و خداوند به او بخشید و او دریافت که عیسی خداوند است. زن سامری زنی که مطرود، زناکار، تنها، خسته، مردم گریز، ترسو و بیهویت بود پس از ملاقات با عیسی و اعلام نیازش به آب زنده دگرگون شد. خداوند مانند پدری مهربان زخمهایمان، تلاشهای بیثمرمان، گم شدگیهایمان را میبیند و منتظر است از او که تنها راه و راستی است، یاری بجوییم و به محبت او بنگریم تا شفا یابیم. تا کوزههایمان را همچون زن سامری به زمین بگذاریم و لبریز از آب حیات در پی رسالت خبر خوش انجیل بکوشیم و به یکدیگر محبت کنیم. دیگر نگران تمام شدن این آب نباشیم، چون در وجودمان روحالقدس منبع و سرچشمه حیات میجوشد و بیابانهایمان را به بوستان بدل میکند.
ما چگونه عمل میکنیم؟ آیا هموار کننده راه خداوند هستیم؟ بیایید شهادتهایمان را فراموش نکنیم، آنها را ناچیز و بیاهمیت نشماریم و کارهای خداوند را با بقیه در میان بگذاریم. آنچه بودیم را اعتراف کنیم تا آنچه امروز هستیم را مردم ببینند.
آری! خداوند عدالت است، او گناهان بشر را برخود گرفت تا در همین شرایط سخت و در میان همین ناملایمتیهای روزگار، بیماریها و جنگها بتوانیم با او پیروزمندانه به پیش رویم و نجات را فریاد بزنیم. او تاوان گناهان بشر را داد تا هرکه به او ایمان آورد حیات یابد.
او عادل است چون به میان ما آمد تا به همه ما بگوید:
«فرزندم من تو را درک میکنم، من جسم انسان پوشیدم و همه دردهایت را کشیدم، تازیانه خوردم، جفا دیدم، برصلیب کشیده شدم و در قبر نهاده شدم، من تو را میفهمم و برای تو پیروزی را با برخاستن از مرگ فراهم کردم، مرا بپذیر و بگذار عدالتم در قلبت جای گیرد»
بینایی عشق خدا با شما
گروه بانوان اسمیرنا