امروزه در جهانی که زیست میکنیم بخصوص در خاورمیانه بسیاری چیزها در جایگاهی که باید باشند قرار ندارند. در این بین محسوسترین موردی که نمایان است و شاید به نوعی بتوان گفت مهمترین آنهاست موضوع «جایگاه و نقش زنان در جامعه» میباشد. براستی هویت و جایگاه زنان و نگاه یک زن به خودش و دیگر همنوعانش در این جهان چیست؟ نگاه یک زن به مردان و بالعکس، مردان به زنان چیست؟ حرفهای زیبا و شعارگونه را نمیگوییم بلکه عمل و نگاه حقیقی و درونی این مهم چیست؟ کمی بیاندیشیم.
زن و مرد به یک هدف خلق شدهاند و برتریای نسبت به یکدیگر ندارند و آن هدف هم رابطه با خدای خود به عنوان انسان است. رابطه و مشارکتی با خالق این جهان و هستی. رابطه با آفریدگاری قادر و پر از محبت و راستی.
ولی عدم توازن فاکتورهای مختلف در جوامع، بخصوص در جوامع اسلامی، نابرابری محسوسی را نمایان ساخته است که شکافی عظیم را بوضوح میتوان در آنها دید. افغانستان نیز یکی از این کشورهاست. هر چند در سالیان گذشته تلاشهای بسیاری برای توازن حقوق و نقش زنان در جامعه انجام پذیرفت ولی این تلاشها بیثمر ماندند و شناختِ هویتی به عنوان انسانی خلق شده برای هدف خدا را دربرنداشتند. این تلاشها مانند ظرف کوچک آبی بود در برابر آتشی سوزنده؛ هر چند با توجه به وقایع اخیر که گروه طالبان بر این کشور مسلط گردید در آیندهای نه چندان دور شرایط دستخوش تغییرات منفی بسیاری خواهد شد.
پس چه باید کرد؟ مشکل چیست و چطور میتوان این معضل را برطرف کرد تا زنان جایگاه اصلی خود را بازیابند و به عنوان یاوری مناسب همراه با مردان در ساخت جهان اطراف خود، نقش خویشتن را ایفا کنند؟ یاورانی که نمیتوان منکر اهمیت و نقش کلیدی آنان برای پیش بردن ملکوت خدا شد. ولی متاسفانه برخی جوامع با فرهنگ و قوانین سختگیرانه و مردسالار چنان باری سنگین را بر دوش زنان گذاشته که حتی تصور برخواستن و آزاد شدن برای آن زنان سخت و غیر قابل باور است. این بار گران و سنگین در داخل آن جوامع به طریقی و در خارج به گونهای دیگر دست و پاهای آنان را میبندد. حال آنکه خواست خدا برای این مخلوق باارزش بازیافت هویت حقیقی میباشد که خدا برای او در نظر گرفته بوده و هست؛ هویتی که ارزش وی را بر اساس خدمات و رفع نیازها و کارهایش رقم نمیزند بلکه وجودش به خودیِ خود حیاتی است و ارزشمند.
پس بیایید در ادامه مطلب جدا از تعصب به فرهنگ و افکار گذشتهمان بر روی چند نکته تامل داشته باشیم و با هدایت خداوند به مسیری که او برای ما در نظر گرفته گام برداریم. به طریق و روشهایی که این دنیا پیش روی ما قرار میدهد و میخواهد ما را در زمانهای مختلف و البته قحطیها و تنگیها به سمتی که میخواهد پیش ببرد نه بگوییم، چرا که تنها طریقهای اوست که کامل است و خداوند است که بهترینها را برای ما در نظر دارد.
در تنگنا
زندگی در جوامعی که هویت انسان و بخصوص زنان به نوعی گم گشته و به فراموشی سپرده شده است، مانند کشورهایی همچون افغانستان، ایران و یا دیگر جوامع مشابه با شرایطی اینگونه، زنان را با مشکلات فراوانی روبرو میکند. به نحوی میتوان گفت که دست و پاهای زنان برای رشد و پیشرفت بسته است ولی نکتهای که نباید از خاطر برد این است که دست و پای خداوند قادر متعال بسته نیست و او در هر شرایطی قوت و توانایی برون رفت از مشکلات را مهیا کرده و به انسان عطا میکند. آنها حتی برای رشد در شناخت خدای خود و تفکر و تاملشان ناکام هستند و چنان مرغی در قفس دلخوش به دانههایی هستند که جلوی آنان ریخته میشود و تفکرشان وابسته به مردان و صاحبان فرهنگیشان است و نه به خدای قادر و آفریدگارشان. آنها پذیرفتهاند که حق تفکر و رشد در هر زمینهای برای مردان است و زنان حقی جز آنچه مردان برای آنان فکر میکنند نخواهند داشت و با پذیرش این فرهنگ و تفکر سالیان است که همچون مردگان و نیمه جانان در مسیر زندگی ایستادهاند.
بیایید با هم نگاهی به زندگی «روت» و «عُرپه» بیندازیم. در سالیان گذشته همانطور که در کتاب «روت» مکتوب است مردی به نام «اِلیمِلک» به همراه همسرش «نعومی» و دو فرزند پسرش در پی قحطی که در یهودا بوقوع پیوسته بود به دیار «موآب» کوچ میکنند. در آنجا الیملک میمیرد و پسران نعومی با دو دختر به نامهای روت و عرپه ازدواج میکنند. دو دختر از قوم موآب؛ قومی که از نسل یکی از دختران لوط و خارج از اراده نیکوی خدا بوجود آمده بودند و دشمنانی برای قوم خدا محسوب میشدند. ولی خبر خوش اینجاست که خواست و اراده خدا، نجات مردم از هر قوم و ملت و زبان است و این فرصت را خدا برای همه مهیا میکند.
فرصتی که برای این دو دختر موآبی بوجود آمد و آنها با پسرانی از قوم خدا ازدواج کردند؛ در شرایطی که در آن دورهی زمانی حاکم بود، یعنی قحطی و خشکسالی در سرزمین اسرائیل، این میتوانسته عواقبی را برای آنها در میان قوم خودشان به همراه داشته باشد ولی با وجود تمام این مشکلات آنها تصمیم گرفتند که عضوی از قوم خدا باشند و این قدمی بود بزرگ برای رسیدن به برکت؛ البته پایان ماجرا هم نبود. امروز مهم نیست در چه شرایطی در افغانستان تحت جفا و فشار قرار گرفتهایم، چیزی که حائز اهمیت میباشد این است که تصمیم بگیریم و عضوی از خانواده خدا شویم. مهم نیست که از کدام قوم و ملت و زبان و یا رنگ پوستی هستیم، امروز با کار عیسی مسیح بر روی صلیب این مهم مهیا شده است تا عضو این خانواده الهی شویم.
و اما در حدود ده سال بعد پسران نعومی نیز میمیرند و به نحوی امید روت و عرپه تحت شعاع این واقعه قرار میگیرد و طبیعی است که سوالات بسیاری نیز در آن شرایط ذهن آنها را درگیر خود کرده باشد. آیا ما دیگر در نقشه و طرح خدا جایی نداریم؟ آیا ما دیگر عضوی از قوم خدا نیستیم؟ آیا خدا ما را ترک کرده؟ آیا ما همچنان زیر لعنت قرار داریم و شرایط برای ما به مانند آنچه تا پیش از این بوده سپری خواهد شد؟ و در این شرایط، زمان تصمیمگیری فرا میرسد. زمانهایی که ما در میان قوم خودمان با افکار و فرهنگی باطل تصمیم میگیریم هویت خود را در خدا بازیابی کنیم هر لحظه ممکن است شرایطی پیش آید و واقعیتهای زندگی دستخوش تغییر شوند و ما را در دو راهههای تصمیمگیری قرار دهند. ولی چیزی که مهم است آنرا مد نظر داشته باشیم این که خداوند حقیقتی است تغییر ناپذیر؛ یهوه شخصیست که نامش این عدم تغییرپذیری را در ذات خود فریاد میزند؛ «هستم آنکه هستم.» هستم آنکه در گذشته و از ابتدا بودم و در آینده نیز همان خواهم بود. شرایط زندگی هر لحظه دستخوش تغییر میگردد و این زنگ هشداری است برای ما که به حقیقت خدا بچسبیم چرا که او لنگری است مستحکم. اگر امروز در افغانستان هستیم و به خون عیسی مسیح عضوی از قوم خدا شدهایم پس در شرایط سخت و دشوار و در تنگیها به او محکم بچسبیم و بدانیم در او لغزش نخواهیم خورد. در نهایت عرپه تصمیم گرفت از این قوم جدا و به سمت قوم خود و گذشته خود بازگشت کند ولی روت تصمیمی متفاوت گرفت. او تصمیم گرفت همراه نعومی به اسرائیل کوچ کند و در ادامه داستان میبینیم که او چطور برکت یافت و فرزندی که از او متولد گردید پدربزرگ داوود پادشاه بود.
تصویری دیگرگون
و اما شاید امروز دست به مهاجرت زدهاید و در کشوری با شرایط متفاوت ساکن گشتهاید. فارغ از این موضوع که چه توشهای از گذشته با خود به همراه دارید آنچه را که در آن مکان به توشه خود میافزاییم حائز اهمیت خواهد بود. قوانین و فرهنگهای متفاوت در جوامع گوناگون هر کدام میتوانند نواقص خود را داشته باشند؛ بنابراین بهترین راهکار این است که فرهنگ کتاب مقدس که محدود به شرایط، موقعیت و یا زمانهایی خاص نیست را جایگزین آنچه از گذشته با خود به همراه داشتهایم بکنیم، نه اینکه فرهنگ جامعهای دیگر را با آنچه از گذشته با خود همراه داشتهایم اعم از آرزوها و غیره مخلوط کنیم چرا که آسیبهای بسیاری را به خود و دیگران خواهیم زد که شاید حتی جبرانناپذیر باشند.
سارا زنی که به همراه ابراهیم وعده نسلی بزرگ را از خداوند دریافت کرده بود به نوعی دچار چنین اشتباهی شد و عواقبی که این تصمیم او به همراه آورد همچنان در دنیا قابل مشاهده است؛ باز هم در قحطی و خشکسالی.
ابراهیم و سارا در کنعان میزیستند ولی در پی وقوع قحطی و خشکسالی آنها تصمیم گرفتند به مصر مهاجرت کنند. سارا و ابراهیم وعدهی داشتن نسلی بزرگ را از جانب خداوند دریافت کرده بودند؛ هر چند که پیر و سالخورده بودند. آرزویی بزرگ برای زنان در آن برههی زمانی که با آوردن فرزند میتوانستند نسل خود را پایدار و استوار نگاه دارند و در بین قوم و نزد همسر خود عزیز باشند. حال پس از ورود به جایی با فرهنگی جدید نقشهها و میانبرهایی به ذهن سارا برای رسیدن به آرزوی خود و وعده خدا خطور میکند. فرهنگ آشوریان و مصر در آن زمان بدینگونه بود که اگر زنی پس از گذشت ۲ سال فرزندی به دنیا نیاوَرَد کنیز آن زن مسئولیت آوردن فرزند را برای آنها به انجام میرساند. این فرهنگی متعلق به سارا و خانواده او نبود ولی همین تاثیرات فرهنگ و زندگی در مصر باعث شد تا هاجر برای ابراهیم به زنی گرفته شود و تاثیراتی که این تصمیم بر دنیا گذارد همچنان در دنیا قابل مشاهده است.
اراده خدا کامل است و سخن خدا واضح و مشخص. من نسل تو را به اندازه ستارگان آسمان زیاد خواهم ساخت؛ نسلی از همسر خودت سارا، نه به هر طریق و روشی. امروز ما مخلوقات را، خدا با خون عیسی مسیح به فرزندی خودش و بازیافت هویتمان در خودش فراخوانده است و فرزندان نیز در هر شرایط و وضعیتی این وعده را دارند که در اراده کامل او که در بطن تمامی کتاب مقدس مکتوب است گام بردارند و از برکت برخوردار شوند. ولی بسیاری مواقع ما پس از مهاجرت از شهر و کشورمان در فرهنگی دیگر گمراه میشویم. در پی آرزوها و حتی وعدههایی که از خدا داریم راه میانبر را انتخاب میکنیم. ناامیدیم از رسیدن زمان عمل خداوند به وعده خودش. برای ما که امروز از افغانستان، ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه به کشورهای غربی و اروپایی مهاجرت کردهایم چه فرهنگی میتواند سمی و خطرناک باشد؟ مطمئناً موارد بسیاری به ذهن شما خطور خواهد کرد. دعوت ما امروز این است آنچه که میخواهیم این روزها به زندگی خود وارد کنیم را با کلام خداوند تطبیق دهیم. چرا که تنها فرهنگ خداوند کامل میباشد و چراغی است برای پاهای ما. با آنچه که از گذشته به ما به ارث رسیده سازش نکنیم و بدانیم در خداوند تولدی دوباره شکل خواهد گرفت و فرهنگ و توشههای گذشته که متضاد اراده خداوند است را دور بریزیم، و همچنین مراقب این باشیم که از فرهنگهای غلط دیگر جوامع دوری کنیم و با شناخت خدای حقیقی اجازه ندهیم ظاهر بعضاً گول زننده و زیبای آنها بر زندگی ما سوار شده و بر ما مستولی گردند.
هر کجا که هستید آزادی در خداوند با شما باد