پیکرم شیشهای، زن هستم… شفا یافتهی مسیحم…
مسیحم تکههای پیکر مرا از زیر پاها و لگدها جمع کرد، ذرات وجودم، خالی، شکسته و برنده بود، تکههای وجودم را هیچکس نمیتوانست لمس کند. اما مسیح من، در پی من، شکستههایم را جمع میکرد؛ دستهایش زخمی بود و خون او جاری بود. اما حتی کوچکترین قسمتم را هم فراموش نکرد؛ او برای من قربانی شد.
از آتش عشق وجود او دوباره ساخته شدم، پیکری شیشهای. هر روز از وجودش در درون این جام میریزد تا لبریز شوم. صدای امواج را در درونم میشنوم…
هیچ چیز نمیتواند این جام را بشکند، او مرا با خودش پیوند داد تا شکستنی نباشم.
صدای امواج را درون قلبم میشنوم…
میخروشند و از عمق احساسات او سخن میگویند، از منبع بیپایانی از محبت که زندگیام را پوشانیده.
من زن هستم… دیگر نگران نیستم خداوند مرا روی دستهایش حمل میکند.
من زن هستم… خوشحال از اینکه زن آفریده شدهام. من به محبت خالقم آری گفتم و در لذت آنچه بدان فرا خوانده شدهام غوطه ور شدم.
من زن هستم… جام شیشهای که دست محبوبم غبار دنیا را هر روز از رویش پاک میکند.
دیگر شکستنی نیستم؛ با او پیوند خوردهام
من عاشق او هستم، او که مرا رهبری میکند، من صدای او را میشناسم، زمزمه میکند “من هستم آنکه هستم”
آری “من هم هستم آنکه او میخواهد”، قلب من در دستان اوست، اَمنترین جای ممکن
صدای تلاطم امواج را میشنوم…
جام من از حضور خدا لبریز است…
ای پدر آسمانیام
تو را شکر میکنیم برای این روز زیبا، تولد خداوندمان عیسی مسیح، که ما را جمع کردی تا تو را که منشأ محبت هستی بپرستیم. تو ای خداوند از ازل ما را محبت کردی و پیش از اینکه ما وارد این جهان شویم تو فکر همه چیز را کردهای! تو حساب همه روزهای ما را داری. تمام شمارش روزهای عمرمان را داری و تو میدانی نیازهای ما چیست.
تو ای خداوند با محبت عجیبت ما را از همه فراز و نشیبهای زندگی عبور میدهی. هر روز زندگی ما پُر است از فیض و رحمت و معجزههای تو. چه آنها را بفهمیم و نفهمیم تو هر روزه برای ما در کار هستی.
تو بهر خیریت ما روزانه، ما را از شریر دور میسازی و حفاظت میکنی. هر نفسی که میکشیم از محبت تو است. هر برکتی که داریم از جانب تو است. سلامتی که داریم، تو به ما بخشیدهای….
خداوندم… تو را شکر میکنیم با همه خطاها و اشتباهاتمان، تو ما را باز بلند میکنی. ای خداوند این تو هستی که هیچگاه از ما ناامید نمیشوی. این تو هستی که موهای ما را نوازش میکنی و در آغوش پدرانه خود میگیری. این تو هستی که اشکهای ما را پاک میکنی و لبخند به لبهایمان میآوری.
ای خداوند ممنون تمامی عشق و محبت تو هستیم، برای جان شیرینی که بهر ما خاکیان دادی هر چند لایق آن نبودیم، برای ردای فرزند خواندگی که بر ما پوشانیدی، برای همه برکات روحانی که به ما بخشیدی و نجاتی که بهر ما مهیا کردهای، برای خانهای که در آسمان برایمان تدارک دیده و آماده کردهای و برای تکتکِ روزهای باقیمانده عمرمان بر زمین که تو مبارک ساختهای؛ ای خداوند، همه حمد و جلال از آن تو باد…
ما از آینده خبر نداریم اما تو از همه چیز آگاهی، ما را ببخش که گاهی جلوتر از تو گام برمیداریم و بیحکمتی میکنیم و نگاهمان از تو برداشته میشود، ما را ببخش که گاهی ترس از آینده تمامی وجود ما را در برمیگیرد و نگران میشویم و نمیتوانیم صدای تو را تشخیص دهیم، ببخش که صداهای دیگر در فکر ما بسیار بلندتر از صدای تو است.
ای خداوند…، ببخش که گاهی تحت تاثیر دنیا هستیم، ببخش که گاهی اندیشههای دنیا بر ما غالب میشوند، ببخش زمانی که باید از تو اراده را میطلبیدیم نافرمانی کردیم، به راههای خود رفته و وقتی به مشکل برمیخوریم پریشان به نزدت میآییم.، ببخش که غرور ما را به عکسالعملهای اشتباه میاندازد.
به ما کمک کن ای پدر، تا بتوانیم نگاهمان را از دنیا برداریم و به تو بدوزیم. به ما کمک کن تا بتوانیم هر لحظه و در هر شرایط به یاد آوریم هویتمان را و این که فرزند تو هستیم، بتوانیم برای دیگران نور و نمک باشیم.
تو بیا و تمامی فکر و جان ما را فتح کن، تو در ما به پری ساکن شو و ثمرات روح را در ما جاری بساز و بکارگیر، این سکان قلب و زندگی ما تقدیم به تو. تو بیا و در ما و بجای ما عمل کن؛ تو ای خداوند ای قادر مطلق ما را تبدیل ساز، تا محبت کردن تمامی وجود ما را پر سازد و حکمت تو تمامی افکار ما را احاطه کند.
ما درهای برکت و رحمت را با اقتداری که در مسیح داریم باز میکنیم و ایمان داریم بر طبق کلامت تو نیز درهای آسمان را میگشایی. ایمان داریم ای خداوند که تو ما را فراموش نکردهای بلکه با محبت پدری در لحظات تنگی ما را در آغوش گرفتهای و تو بارهای ما را حمل میکنی. پس به تو توکل و اعتماد کرده و همه چیز را به تو میسپاریم؛ در نام مسیح آمین.
دخترت سمیه