آلیس قاتل شوهرش را بخشید.
آلیس هم مثل بسیاری از مسیحیان ساکن نیجریهی شمالی مورد ضرب و شتم مسلمانان افراطی قرار گرفته است ولی هرگز دلسرد نشده زیرا او میداند که به گفتهی عیسی پیروان او بدون رنج و سختی نخواهند بود.
با اینکه نه سال ازکشته شدن همسرآلیس به دست مسلمانان افراطی نیجریه میگذرد، وقتی از ضرب و شتم و کشت و کشتار مسیحیان دیگر میشنود خاطرات تلخ او زنده میشود، او میگوید هر وقت صدای شلیک گلوله میشنوم وحشت زده میشوم.
نیمه شب ژانویه ی سال ۲۰۱۳ بود، خانوادهی آلیس همگی خواب بودند وقتی که یک عده مسلمان افراطی با صورتهای پوشانده شده به خانهی آنها حملهور شدند و درحالیکه اسم شوهرش را صدا میکردند، در همان آستانهی دراتاق خواب به او شلیک کردند. آلیس از طرفی سعی میکرد جلوی خونریزی شوهر مجروحش را بگیرد از طرفی تلاش میکرد پنج فرزند خردسالش را که از وحشت گریه میکردند را نیز دلداری بدهد. وی در این میان توانست یکی از مضروبین شوهرش را که از همسایگانشان بود شناسایی کند. حدود یک ساعت طول کشید تا نیروی کمکی به روستای آنها برسد و متاسفانه همسرش به خاطر خونریزی زیاد قبل از رسیدن به بیمارستان در طول راه جان سپرد.
سختی پشت سختی
در نیجریه همه با گروههای تروریستی بوکوحرام و اسلامگرایان مسلح بر سر درگیریهای مذهبی تقریبا آشنا هستند. آنها با حملات مسلحانه و بمبگذاری در روستاها مردم را به قتل میرسانند.
از سال ۲۰۱۱ تا کنون حدود سی و پنج هزار نیجریهای به خاطر تنش بین گروههای تروریستی و نظامیان کشته شدند. تعداد بیشماری از این کشته شدگان نیز مسیحی بودند که در اثر حمله و ضرب و شتم در کلیساها اتفاق میافتاد. خیلی از این مهاجمان افراد مشخص و شناخته شده بودند درست مانند قاتل شوهر آلیس که او را در آن شب شناسایی کرده بود…
حدود ده هزار نفر زن مسیحی بیوه در نیجریه هستند که کسی اهمیتی به آنها و وضعیت آنها نمیدهد، آنها معتقدند که زنان بیوه باید پس از مرگ شوهرشان نسبت به آنها و خانوادهی شوهر وفادار بمانند و با مبلغ بسیار اندکی که از خانوادهی خودشان زندگیشان را سپری کنند.
آلیس هم همین شرایط را سپری میکرد. او میدانست که هزینهی گذراندن زندگی به عنوان یک مادر تنها، با پنج فرزند کوچک خیلی سخت است ولی همچنان مقاومت میکرد، در خانهی خانوادهی شوهر خود ماند و روزها با کار کردن در مزرعه روزگار میگذراند تا اینکه دوباره از طرف افراطیان مودر حمله قرار گرفتند.
پلیس نیجریه سعی در آرام کردن بحران و ضرب و شتم در آن روستاها را داشت ولی یک افسر پلیس در حین درگیریها ودر حین آتشسوزی مزرعهی هم جوار مزرعهی آلیس کشته شد و همین مسئله باعث شد که آلیس شبانه به همراه فرزندانش و با پای پیاده از آنجا فرار کند.
آنها به یک خانه در نزدیک یک مزرعه رفتند و همگی در یکی از اتاقهای آن خانه ساکن شدند ولی از آنجایی که شرایط لحظه به لحظه سختتر میشد آلیس مجبور به ترک آنجا شد. او به همراه بچههایش مدتی را در راهروی خانهی سالمندان سرکردند تا یک خانوادهی مسیحی پیدا شدند و یک استودیوی کوچک که در پشت حیاط خانهشان داشتند را به آنها دادند. به خاطر مشکلاتی که داشت کاملاً گیج شده بود مسئولیت پنج فرزند بدون پدر و خانواده بر دوش او بود؛ مدت زیادی را گریه میکرد، راه میرفت و یا میخوابید…
آلیس گفت مدتی به همین وضع گذشت، تا اینکه یهو به خودم آمدم و فکر کردم که من هنوز نمردم باید کاری انجام بدهم بعد شروع کردم به دعا کردن و از خدا خواستم که برای گذران زندگیام به من حکمت بدهد تا بتوانم درست فکر کنم و عمل کنم.
او شروع به کشت و کار در مزرعه کرد و توانست درآمد کوچکی برای گذران زندگی مهیا کند. پرداخت ده یک از درآمدش به زندگی او برکت میداد طوری که میتوانست با آن هزینهی لباس، کود برای مزرعه و هزینهی تحصیل فرزندانش را بدهد تا اینکه دوباره مورد حملهی گروههای افراطی قرار گرفتند و آنها تمام محصولات زمین او را از بین بردند. او تلاش میکرد تا زندگی را از نو بسازد تا اینکه با سازمان مسیحی ملاقات کرده و آنها او را اسکان مجدد دادند وهزینهها و مایحتاج آنها را تامین کردند. آلیس پس از کلی تشکر و قدردانی به آنها گفت که اگر به خاطر کمکهای شما نبود یا الان مرده بودیم و یا کلاً از ایمانم سرد شده بودم و یا کلاً مسیحیت را کنار گذاشته بودم. وی داشت بعد از آن همه رنج برای شروعی دوباره آماده میشد ولی گویا سختیها تمامی نداشت…
در بیست و دوم ماه جون سال ۲۰۱۸ عدهای از گروههای تروریستی افراطی به روستاها حمله کردند آلیس هم در ناحیهای بود که مورد حمله قرارگرفته بود. آنها خانههای مسیحیان را به آتش میکشیدند و آنها را قتل و عام میکردند.
با اینکه یکی از ریش سفیدان آنجا حدود دویست نفر از مسیحیان را در مسجد پناه داده بود ولی در نهایت تعداد کسانی که در روستاها به قتل رسیدند به هشتاد و شش نفر رسید، آلیس به همراه هفت هزار و پانصد نفر دیگر توسط سازمانهای مسیحی مورد حمایت قرار داده شدند. او به همراه خانوادهاش در جای جدیدی اسکان داده شدند و بعد از آن نیز سختیهای دیگری را تجربه کردند، ولی اینبار آلیس قویتر بود چون بارها دیده بود که خداوند چطور او را از سختیها و طوفانهای زندگی عبور داده و میگفت که دیگر از چیزی هراسی ندارد.
آلیس با وجود اینکه از قاتلان شوهرش خاطرهی تلخی در ذهنش داشت ولی هرگز به انتقام فکر نمیکرد. او میگوید حتی با شرایط سختی که به خاطر عملکرد آنها در زندگی ما بوجود آمده با این حال حتی نسبت به آنها خشمی در دلم حس نمیکنم و همانطور که در کتاب مقدس گفته شده، سختیها خواهد آمد و ما فقط باید دعا کنیم و انتظار بکشیم.
آلیس حتی وقتی قاتل اصلی شوهرش را دید با مهربانی به او نزدیک شد و با او احوالپرسی کرد او با بقیهی افراطیهای دیگر نیز همینگونه رفتار کرد، همین حس انسان دوستانهی او باعث شده بود که او احساس آرامش کند.
آلیس توانست در طی دو سال اخیر با حمایتهای انسان دوستانهی سازمان مسیحی مبلغی را برای خرید زمین کنار بگذارد تا بتواند مانند قبل خانه و سرپناهی برای خود و فرزندانش مهیا کند. او معتقد است که بزرگ کردن پنج فرزند بدون پدر و قبول مسئولیت آنها در این شرایط بحرانی کار بسیار سختیست و طاقت فرساست؛ ولی او یاد گرفته که چطور شرایط و بارهای خود را به خدا بسپارد و به او اعتماد کند و خود را در سختترین شرایط سر سپردهی او بداند.
آلیس میگوید: مسیحی بودن آسان نیست و سختیهایی به دنبال دارد پس همواره آماده باشید…