شکر گزاری

ای جان من خداوند را متبارک بخوان!

و هر چه در درون من است، نام قدوس او را متبارک خواند! (مزمور ۱۰۳: ۱)

سلام به شما خوانندگان صفحه من یک زن هستم…

همه ما با شب آشنا هستیم؛ زمانی که نیمکره زمین به سمت نور خورشید نیست. ما در چرخش به دور خود و خورشید شب و روز فصل‌ها و… را تجربه می‌کنیم. چه نظم عجیبی در این پدیده است! آیا این جان شما را به شکرگزاری وا می‌دارد؟ خداوند متعال است! او هر لحظه ما را «بازایست» می‌گوید تا بدانیم تنها او خداست. شاید هرکدام از ما امروز در فصلی از زندگیمان با شب‌هایی تاریک مواجه هستیم و روشنایی را می‌طلبیم. براستی در پی چه هستیم؟ اما با این همه محبت و حکمت و قدرت بی انتها، باز بشر هر روز نظریه‌های خود را می‌دهد و بهانه می‌تراشد تا او را انکار کند.

براستی خدایی مملو از محبت که جانش را برای آزادی ما داد و به فیضش ما را در جاده سلامتی و صلح و رابطه با خودش خواند را چطور رد می‌کنیم! چطور در تاریکی گم می‌شویم و چشمانمان را به این عظمت می‌بندیم. چطور فریاد ستایش‌ها را خفه کرده و زبانمان را به خودبینی، تلخی و ای کاش‌ها می‌گشاییم.

یک زن هستیم، دختر، همسر و شاید مادر! چه گرانبها و باارزش آفریده شده‌ایم اما ارزش‌های این دنیا، ما را از هویت اصلی‌مان جدا کرده و همچون کالایی حراجی در بازار خود را به عرضه می‌گذاریم. شاید این عبارت را تنها برای فاحشه‌ها و دختران فراری شنیده باشیم اما لازم است بیاد آوریم وقتی مُهر سازنده خالق و آفریننده‌مان را بر خود نبینیم دستخوش روزگار تاریک در بازار حسودی، نفاق، حسرت خودخواهی به فروش خواهیم رفت.

صحبت از شب و سرمای زمستان زندگی شد جایی که نور و گرمای خورشید را نمی‌توانیم حس کنیم. اما در همین روزها هم وجود نور را نمی‌توانیم انکار کنیم چون او در هرفصل زندگی با ماست. کافیست رویمان را به سمت او برگردانیم و در نور حضور او درک کنیم که عروس خداوند وسنگ‌های زنده کلیسا هستیم. او ما را فرا می‌خواند، «نزد من بازگرد».

شکر و سپاس تنها زمانی از قلب ما بیرون می‌آید که در حضور بی همتای او خودمان را بیابیم درک کنیم که محبت او فراتر از هر محبت زمینی است. او با عشق و محبتش، انبوه گناهان را می‌پوشاند. امروز شاید دختر یک پدر، همسر و یا یک مادر باشیم و در زیر بار این دنیا در تاریکی‌های شب و سرمای زمستان از تنها حضوری که هویت دزدیده شده ما را می‌تواند پس دهد غافل شده‌ایم. پس بیایید با تامل در کلام او شکرگزاری‌ها را بیادآوریم و به جان و اندرونمان فرمان دهیم تا نام قدوس او را متبارک خواند.

مریم مادر عیسی

دختری از نسل داوود پادشاه به نام «مریم» در شهره ناصره می‌زیست. او با هیچ مردی همبستر نشده بود، در کلام خدا رشد کرده بود و کارهای خداوند را برای اجدادش به خاطر داشت و نامزدی به نام یوسف داشت. وقتی فرشته خداوند با او ملاقات کرد او را نعمت یافته و مبارک خواند تا مادر عیسی باشد. پاسخ مریم در شگفتی این دعوت چه بود؟

شرایط مریم برای درک این مطلب بسیار دشوار بود. اگر خودش را به دستان قدرتمند خدا نمی‌سپرد به راحتی می‌توانست در پچ‌پچ‌های زمانه گم شود. می‌توانست در سرخوردگی از ناچاری قدم بردارد؛ او حتی عشق وآینده‌اش در خطر بود. اینها همه واقعیت‌هایی بود که می‌توانست نگاه مریم را از تمجید خدا بردارد اما او در کمال فروتنی گفت: «کنیز خداوندم، مرا مطابق سخن تو واقع شود.»

او انتخاب کرد فریاد شادمانی سر دهد و به خدا اعتماد کند. در پی این خبر مریم خبر آبستن شدن الیزابت را نیز از فرشته شنید؛ زنی نازا در سن پیری. مریم برخاست و نزد الیزابت رفت. او در افکار این دنیا ننشست بلکه برخاست و برای دیدن الیزابت قدم برداشت.

امروزه خبرهای خوش را گم کرده‌ایم؛ در میان خبرهای بد نشسته و نمی‌خواهیم قدمی به سمت نور برداریم. نوری که تاریکی‌های زندگیمان را می‌شکافد. نور را دنبال نمی‌کنیم تا از تونل‌ها و بیراهه‌های زندگی بیرون آییم. سختی و تلخی ما را هر روز از هم جدا می‌کند در حالیکه خداوند -سفیر صلح- بر روی زمین آمد تا امروز در او یکدیگر را شالوم گوییم و صلح را بطلبیم. ما برای مشارکت‌ها، کمک به دیگران، نور و نمک مسیح و تاثیرگذار بودن چقدر مشتاق هستیم؟ بیایید نور خداوند و قدم‌های او را دنبال کنیم نه حسادت‌ها، تلخی‌ها و انتقام را.

مریم با اینکه عمانوئیل را باردار بود معجزه خدا برای الیزابت را حقیر نشمرد و خود را بالا نبرد بلکه با فروتنی به ملاقات الیزابت رفت. خوشحالی مریم از اینکه الیزابتِ نازا برای خداوند پسری به دنیا می‌آورد را می‌توان از قدم‌ها و کلام او حس کرد. مریم در فخر و تعارفات منتظر نشد تا الیزابت به دیدن او بیاید بلکه قدمی شادمان برداشت. او در بطن خود منجی بشر را داشت و ثمره آن فروتنی و پاهای تیزرو برای برکت بود، سلام را بر لب داشت و ایمان و امید و محبت را پوشیده بود. حال ما چطور عمل می‌کنیم؟ پاهایمان برای در پی پادشاهی خدا بودن و در نظم خدا حرکت کردن، شتابان است؟ او شتافت تا الیزابت را سلام گوید. بیایید برای سلام دادن پیش قدم باشیم و شفای خداوند را به رابطه‌هایمان اعلام کنیم. ‌تلخی‌ها را کنار بزنیم و خارج از هر درد اجازه دهیم خداوند در وجودمان قیام کند و از درون ما را تبدیل کند. شرایط این روزگار شاید هر روز سخت و سخت‌تر بشود اما با عیسی عبور از موانع و گذشتن از طوفان‌ها ممکن است. او خدای زنده هست تا ما را از خودخواهی‌هایمان آزاد کند تا باردار خبر خوش او باشیم و سلام بر لب و تمجید بر جانمان باشد.

مریم سرود شکرگزاری سر داد و گفت: «جان من خداوند را تمجید می‌کند، و روح من به رهاننده من خدا بوجد آمد، زیرا بر حقارت کنیز خود نظر افکند. زیرا از این به بعد تمامی نسل‌ها مرا خوشبخت خواهند خواند، زیرا آن قادر، به من کارهای عظیم کرده و نام او قدوس است، و رحمت او پشت بر پشت است…» (لوقا 1)

مریم فرزندش منجی عالم را در آخوری به دنیا آورد زیرا در مهمانسرا برای او جایی نبود. فقط تصور کنید اگر به ظاهر می‌اندیشید چقدر بهانه‌ها بود تا ناله و شکوه سر دهد؛ «چرا همه جا کثیف است؟ چرا تنها هستم؟ نکند مریض شوم! آخه چرا باید پسرم اینجا به دنیا بیاد؟» و هزارن چرای دیگر بود تا چشمان مریم را از شادی وصف ناپذیر تولد عیسی بردارد، اما او انتخاب کرد که در شکرگزاری اجازه دهد کار خداوند در او به انجام برسد. و پاداش مریم هر لحظه در این بردباری و روحیه شکرگزار خود خداوند بود. خداوند شبانان را در همان جای حقیر فرستاد تا نور جهان را ببینند.

الیزابت مادر یحیی

الیزابت در سن پیری یحیی را آبستن شد و در ملاقات با مریم الیزابت می‌توانست با غر و شکایت بگوید «چرا ثمره رحم من منجی عالم نیست؟ چرا بعد از این همه سال انتظار، حال که پیر فرسوده شده‌ام خداوند مرا فیضی نداد تا مسیح را در بطن داشته باشم؟» الیزابت می‌توانست خودش را با مریم مقایسه کند همسرش کاهن بود با تجربه بود بنا به سنش بیشتر با خدا وقت گذاشته بود، می‌توانست مریم را رقیب ببیند و ناشکری کند. اما الیزابت شادمان از حضور خدا از عمق دل به صدای بلند ندا کرده گفت: «تو در میان زنان مبارک هستی و مبارک است ثمره رحم تو. و ازکجا این به من رسید که مادر خداوند من، به نزد من آید؟ زیرا اینک چون صدای سلام تو به گوش من رسید، بچه از خوشی در رحم من به حرکت در آمد. خوشا به حال او که ایمان آورد، زیرا که آنچه از جانب خداوند به وی گفته شد، به انجام خواهدرسید. (لوقا 1)

هر روزه ما شاهد کارهای خدا در زندگی اطرافیانمان هستیم و مبارک شدن آنها را می‌بینیم، اما به دل شکوه داریم. به نیکویی خدا شک کرده و حسرت را به جای شادی انتخاب می‌کنیم.

در فرهنگ جامعه ایران جمله «چرا من نه» بسیار متداول است. زبان شکایت‌مان به سمت خدا بلند است. اگر اتفاقی خارج از خواسته‌مان باشد خداوند را خطاب کرده می‌گوییم «چرا من، باید به این سرنوشت دچار بشوم؟» و اگر خداوند کسی را در همسایگی‌مان برکت دهد فریاد می‌زدیم که «خدایا چرا من را برکت ندادی؟» و هر آنچه داریم در نظرمان بی ارزش می‌شود. چقدر قلب خدا را به درد می‌آوریم؟ وقتی با نگاه حسرت که سرچشمه آن غرور است از خداوند شکایت می‌کنیم.

و اما خبر خوش این است که خداوند با تولد، مرگ و قیام خود ما را از لعنت آزاد کرد. تا دیگر در اسارت غرور، حسرت و… نباشیم بلکه با قوت روح‌القدس در برابر وسوسه‌ها ایستاده، «نه» بگوییم و در مشارکت‌هایمان از حضور خدا لذت ببریم؛ پر از شادی و شعف یکدیگر را چنان که خدا می‌خواند خطاب کنیم، خجسته بخوانیم، فروتن باشیم و یکدیگر را برکت دهیم و فیض و کار خداوند را در زندگی یکدیگر ببینیم و ازآن لذت ببریم. بیایید هر لحظه، انگیزه‌ها‌یمان را چک کنیم تا ببینیم در عمق دل خود چه داریم؟ دروغ، ریا، حسرت، کینه، تلخی و… یا محبت خدا؟

آیا می‌خواهیم با خداوند وارد مشارکت‌ها شویم؟ باید بدانیم او با فروتنی می‌آید. او که از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست خود را خالی کرد. او با دادن جان خود و البته فروتنی، صاحب قلب ما شد؛ اگر در قدم‌هایمان فروتنی‌ست، پس خدا فروتنان را فیض می‌بخشد و حضور او نیز با ماست.

فروتنی کلمه‌ای است که معنی حقیقی آنرا از یاد برده‌ایم. فروتنی دریافت حقیقت خدایی است که قادر متعال است. این صفت برای توصیف جایگاه ماست در نظر خدا تا خود را بیشتر ازآنچه هستیم مپنداریم یا دعوت خدا را و وعده او را خوار نشماریم. در واقع در جای درست و مناسب قرار بگیریم و در اطاعت از خداوند بمانیم. در من می‌توانم‌ها یا من نمی‌توانم‌ها غرق نشویم بلکه امید خدا را که به آن فراخوانده شده‌ایم را ببینیم و به سمت آن حرکت کنیم؛ «خدا با ماست» تنها یک شعار نیست بلکه حقیقتی است که خداوند جسم شد و به میان ما آمد.

حنا مادر سموئیل نبی

حنا هم زن نازایی بود که تاریکترین نقطه زندگی او نداشتن فرزند بود. دری باز تا مورد حقارت قرار بگیرد. اما او هم در کمال فروتنی به حضور خداوند رفت و درخواستش را از او طلبید. حنا وقتی قلبش را با تمام دردهایش برای خداوند باز کرد از دلی گریان و ناامید و زخمی به دلی شاد و امیدوار تبدیل شد و خداوند او را اجابت کرد.

استر ملکه پارس

ملکه استر هم در موقعیتی که در کاخ داشت هدف و نور خدا را برای جایگاهش دریافت کرد و با شهامت برای نجات قومش قدم برداشت. او نگذاشت ترس از دست دادن جان یا موقعیتش مانع کار خداوند در او شود. ماموریت او هم مثل همه سخت بود اما نور امید را یافت و به سمت آن دوید.

سارا

سارا وعده خدا را شنید اما پیری و نازایی‌اش چشمان او را نسبت به قدرت خدا کور کرد و او راه حل زمینی و انسانی را انتخاب و هاجر را وارد زندگی خود کرد و حسرت و حسادت و تلخی او را عمیق‌تر به تاریکی برد. اما خداوند نشان داد که قادر مطلق است و رحم او را بارور کرد و سارا سرود شادمانی سر داد. شاید ما هم بارها سعی کرده‌ایم با دست‌های خودمان اسباب شکرگزاری فراهم کنیم و شاد باشیم اما راه حل‌های زمینی سرود شادمانی برای ما به ارمغان نمی‌آورد بلکه بیشتر به ناتوانی خود پی برده و عاجز می‌شویم.

حوا

حوا در حضور و روشنایی خدا بود اما نااطاعتی و غرور او و همچنین نسل‌اش‌ را به تاریکی فرو برد تا زمانی که خداوند نقشه‌اش را برای نجات به انجام رساند. آنچه امروز ما انتخاب می‌کنیم در پی آن باشیم بر نسل و آینده ما اثر می‌گذارد؛ روحیه زیاده خواهی، طمع و شکایت ما را به دره تاریک مرگ می‌کشاند.

همسر ایوب

وقتی ایوب به بلاها گرفتار شد و در آزمایشات قرار گرفت همسرش او را گفت: «آیا همچنان کاملیت خود را نگاه می‌داری؟ خدا را لعن کن و بمیر.» بارها شاهد مشکلات و آزمایشات اطرافیانمان بوده‌ایم. تامل کنیم و ببینیم آیا مسیرشکرگزاری و نور را بر آنها عیان کرده‌ایم یا همچون همسر ایوب شک و بی ایمانی و محکومیت را انتقال داده‌ایم؟

همانطور که به طور مختصر عملکردهای برخی از شخصیت‌های بانوان کتاب مقدس را در شرایط مختلف بررسی کردیم دریافتیم که ما هم در مقابل شرایط مختلف انتخاب‌های بیشماری داریم اما تنها یک راه است که منجر به حیات می‌شود. حیات در رابطه‌ ما با خدا و رابطه ما با دیگران، حیات در رحم‌های بی ثمر و… و آن خود عیسی مسیح است که می‌گوید: «من قیامت و حیات هستم. من راه و راستی هستم. نزد من بیایید ای زحمتکشان و گرانباران من به شما آرامی می‌دهم.»

بله شب زندگی بسیار تاریک است. چون نور را نمی‌بیند و براستی سرود حمد خواندن وقتی خیره به تاریکی و سختی هستیم ممکن نیست، اما اگر در عمیق‌ترین تاریکی نور امید او را ببینیم به آسانی با شادمانی می‌توانیم به سمت نور بدویم و حمد و ستایش خداوند را بسراییم. اگر زبانمان به صحبت با خالق جهان بسته شده و یا شاید دلیلی نمی‌بینیم باید همچون مریم، حنا، الیزابت و زنان بسیار دیگری در کلام خدا چشمانمان را به نور بدوزیم و با ایمان به جانمان فرمان بدهیم تا خداوند را تمجید کند.

بیایید همچون عروس خداوند عمل کنیم و به تمامی حسرت‌ها، قیاس‌ها، غرور، لجاجت، غمگینی و تلخی «نه» بگوییم و آنها را نپذیریم، زیرا خداوند ما را قدرت بخشید تا همچون فرزندان نور عمل کنیم و دیگر هم شکل این عصر نباشیم. آری همانطور که در آیات ۲۲ تا ۲۶ باب پنجم کتاب غلاطیان می‌خوانیم: «لیکن ثمره روح، محبت و خوشی وسلامتی و حلم و مهربانی و نیکویی و ایمان وتواضع و خویشتنداری است، که هیچ شریعت مانع چنین کارها نیست. و آنانی که از آنِ مسیح میباشند، جسم را با هوسها و شهواتش مصلوب ساخته‌اند. اگر به روح زیست کنیم، به روح هم رفتار بکنیم. خودپسند نباشیم تا یکدیگر را به خشم آوریم و بر یکدیگر حسد بریم.»

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

دلنوشته
تبلیغات اینترنتی و نحوه مقابله با آنها در رایانه (بخش دوم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست