بهار شد و بوی طراوت و تازگی می‌آید. فصل تازه شده درخت‌ها شکوفه کرده و هوا هوای بهاری‌ست. دلم یک تحول تازه می‌خواهد و امروز روزی تازه در خداوند است. امروز از خداوند می‌خواهم که افکارم و تازه کند قلبم و تازه کند و این تازگی مرا در برگیرد و دست در دست محبوبم عیسی مسیح حرکت کنم. می‌دانم او برایم نقشه‌های نیکو دارد و امیدم را به وعده‌اش بسته‌ام و می‌گویم خدای من اگر تو با منی کیست بر ضد من؟ تو با من باش کنارم باش تا من هر روزم پر از نیکویی‌های تو باشد. عاشقانه می‌خوانمت و می‌دانم عاشقانه پاسخم می‌دهی.
دخترت الهه

(برخیز)
اینجا سرد است
و تاریک
غمی مرا در برگرفته
اسیر خارهای ناامیدی
دردی از روزگار غریب
دلسرد از تنهایی
بی رمق برای قدمی دیگر
اما…
حضورت
یادت
نامت
صدایی می‌آید
نجوایی در گوش من می‌پیچد
برخیز…
فرزندم برخیز
زخم‌هایت را شفا می‌بخشم
دردهایت را مرهم می‌شوم
ناله‌هایت را می‌شنوم
تک تک کلماتت را می‌دانم
به آنچه که می‌اندیشی
آرزویی که در قلبت داری
من تو را می‌شناسم
به نامت
حتی قبل از اینکه باشی
من برای تو به دل تاریکی می‌روم
برای تو می‌جنگم
پیش از تو
برای تو نوری هستم
یک چراغ، هادی
برای دیدگانت
قوتی هستم برای پاهایت
برای گام برداشتن در مسیرت
فکری نو در سرت
اندیشه‌ای برای هدفت
امیدی برای قلبت
انگیزه‌ی آرزوهایت
فقط
تو در من بمان
با من بیا
در این سفر
به من تکیه کن و از من بخواه
مرا بجوی با تمام
قلب، دل، جان
و برایم استوار بمان
من پشتیبان تو هستم
در تمامی لحظاتت
دخترت نسترن

به نام خدا
خدایا تو را شکر که امروز را به من فرصت زندگی دادی تا شکرگزار نعمت‌هایت باشم و از زندگی‌ام لذت ببرم.
تو را شکر که هر روز نعمت‌های بیکرانت را وارد زندگی‌ام می‌کنی.
تو را شکر که هر لحظه مرا به مسیر درست هدایت می‌کنی.
تو را شکر که هر روز از بی‌نهایت راه و از جایی که فکرش را نمی‌کنم به من رزق روزی می‌دهی؛آمین.
دخترت نرگس

امروز تولد دوباره من است.
از افکار و اندیشه‌های گذشته‌ام رها و آزادم و با شادی بسیار به روزِ جدید خود خوشامد می‌گویم؛ خداوندا سپاسگزارم.
خداوندا سپاسگزارم که امیدت را در دل‌هایمان قرار داده‌ای و آن را نیروی محرکه‌مان ساختی تا در شرایط سخت باز هم بلند شویم و رو به جلو حرکت کنیم.
دخترت ماریا

سرودی تازه می‌خوانم
در این دنیای وارونه

فدا گشتی برای من
چشام دریای بارونه

نشستی پای دردامو
تو گفتی شستم اینگونه

بزن بارون آخر رو
بذار دست روی این شونه

سرودی تازه می‌خوانم
سرودی از ته قلبم

شنیدم من صدایت را
شدی با من یه همخونه

تو از دردام رها کردی
و مرگ از خانه‌ام رد شد

تویی آن بره‌ی نیکو
شدی سر واسه این خونه
یاشار

مثل یه مادر، مثل یه عاشق و مثل یه معشوق؛ اما تا چه حد لیاقت خودمون رو برای گرفتن این بهترین بخدا نشون می‌دیم.
آیا از وقتمون، انرژیمون، برنامه‌هامون و بهترینمون به خدا تقدیم می‌کنیم؟ جالبه! چون بهترین خودمون رو نمی‌دیم. وقت، پول، برنامه هر چی؛
با خودمون فکر می‌کنیم اونم بهترینش رو نمی‌ده، و به خدا بی‌اعتماد می‌شیم می‌ریم دنبال برنامه‌های خودمون…
خدا با اشتیاق منتظر ماست تا بهترینی که برای ما در نظر گرفته را در اختیار ما قرار بده.
همیشه از خداوند یاد گرفتم برکت رو به دیگران اعلام کنم و بدم، یاد گرفتم بخشیدن رو، بخشیدنی از ته دلم و نه برای منافع و معامله؛
همیشه درهای برکت به روی تو بازه، اما این که تا چه حد تو هوشیاری و برکت رو در می‌یابی بستگی بخودت داره.
انتخاب با توست؛ این که دنبال برکت بری یا دنبال برنامه‌هات که فکر می‌کنی مهم هستند و بهترینند.
فرزندت فرناز

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

در خورجین خود چه داری؟
خبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست