موزه ایاصوفیه
پس از چندین ماه کشمکش در دادگاههای ترکیه رای صادر شد و به سرعت موزه ایاصوفیه که به عنوان کلیسا ساخته شده بود به مسجد تبدیل گردید. این نخستین بار نیز نیست که بر سر این کلیسا چنین واقع شده است؛ ولی سوال اینجاست که این موضوع چقدر حائز اهمیت است! تا به حال بسیار رخ داده که کلیساها با یورش و لشگرکشیها به مساجد بدل شده و یا مخروب گشتهاند ولی این وقایع ما را نباید به این فکر و سوال فرو برد که کلیسا چیست؟ آیا مشتی خاک و آجر و سازه و یا اصلاً بنایی با عظمت و شکوهمند که به دست انسان ساخته شده است؟ جایست که با حملات جسمانی قابل تخریب و یا تغییر کاربرد است؟ یا بهتر است بپرسیم کلیسا کیست و سازنده آن چه کسیست!؟
مگر نه این است که خداوند سنگهای زنده یعنی شاگردان عیسی مسیح را کلیسا خواند و خود نیز بنا کننده آن بود و عیسی را سر آن نامید. کلیسایی که اگر بر صخره و جایی درست بنا شده باشد هیچ قدرتی به آن آسیبی نتواند رساند. نه اینکه نگاهی بدون تفاوت نسبت به این موضوع داشته باشیم ولی همین موضوع میتواند برای یکایک ما باعث هوشیاری باشد، اتفاقاتی که هر روزه در کلیساهای ما رخ میدهد بدون آنکه صدایش به گوش کسی برسد؛ در ظاهر کلیسا هستیم ولی در بتن ماجرا به مسجد تبدیل شدهایم و مسجدگونه پیش میرویم. ریشههای باطل و قدیمی خود را با پیوند زدن به آنچه جدید میآموزیم مذهبی جدید را پیشه راه خود میکنیم و غافل میشویم از اینکه جای کلیسا به مسجد جایی که شعار و خطبههای آن را نفرین و لعنت و بدخواهی دیگران رقم زده است تبدیل شدهایم، در صورتی خدایی که کلیسا را بنا نهاد محبت را سرلوحه و بزرگترین حکم پیش رویش خواند. بیایید امروز با نگاهی به این واقعه اسفبار یعنی تغییر کاربری موزه ایاصوفیه، به درون خودمان نگاهی بیاندازیم تا این عمارت روحانی تغییر کاربری نداده باشد و کلیسایی باشد که دروازههای هاویه هم بر آن غلبه نکند.
اگر کسی ادعا کند که در نور است و در عین حال از برادر یا خواهر خود نفرت دارد، او هنوز در ظلمت است. (اول یوحنا ۲: ۹)