چه روزهای دلانگیزی است در میلاد منجی بشر. حتی در پس بیماری و کرونا و قرنطینهها، زیبایی این روزها را شهر و دیار با نور و آذین بندیها فریاد میزنند. چه روز خجستهای را یادگار هستیم و این هفتهها بیاد میآوریم که خدای قادر مطلق آنقدر جهان را دوست داشت و برای نجات بشر از بردگی و اسارت گناه دری گشود به حیات و ملکوت و پادشاهیاش.
این روزها به هر خیابان، مغازه و شهری که سری بزنیم و حتی در صفحات مجازی و رسانهها تصویری از این میلاد منجی به چشم میخورد و شاید یکی از بیاد ماندنیترین این تصاویر مجسمهها و عکسهایی است که تولد عیسی در آخوری را نشان میدهد.
تصویر مریم و یوسف و عیسی که به دور او پارچه قنداقی پوشیده شده است و بر گهوارهای سنگی گذاشته شده است. در پس زمینه شبانان و چوپانانی که برای ملاقات منجی بدنبال نشانههایی که فرشته در بیابان به آنها داد تا به آخور رسیدهاند تا او را پرستش کنند و حتی حیواناتی که در این آخور نظارهگر نوزاد بدنیا آمدهاند.
یوسف و مریم که بالاجبار از خانه خود دور شده و به بیتلحم وارد میشوند و بدلیل نیافتن اتاقی در مسافرخانهها به آخوری پناه میبرند آخوری که در دل کوههای آن زمان و در غارها ساخته شده بود.
آبخوری حیواناتی که از سنگ تراشیده شده بود و ارتفاع آنها بطوری در نظر گرفته شده بود تا گوسفندان و برههای کوچک نیز برای سیراب شدن از آنها استفاده کنند. و حال در تصاویر و تندیسهای این زمان این آبخوری به گهواره و جایگاه عیسی تبدیل شده است. چرا که او خود را آب حیات میخواند. در انجیل یوحنا باب چهارم او خود را آبی میخواند که هر که از او بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد و تشنگان به سمت این آب حیات فراخوانده شدهاند.
او به جهان آمد تا تشنگان و گرسنگان عدالت از او سیراب شوند و مسیر تازگی و حیات را دریافت کنند؛ چرا که او راه و راستی و حیات نیز نام دارد.
در کتاب اشعیای نبی باب اول اینطور میخوانیم : “ای آسمان بشنو! و ای زمین گوش فرا ده! زیرا که خداوند سخن میگوید: فرزندان پروردم و بزرگ کردم، اما ایشان بر من شوریدن. گاوْ صاحبِ خویش را میشناسد، و الاغْ آخورِ مالک خویش را، اما اسرائیل نمیشناسد، و قوم من فهم ندارد.”
او قوم و فرزندان را به عدم فهم و شناخت و معرفت معرفی میکند. چرا که آنچه را که حتی حیوانات آخور دیدند را ندیده و نشناختند. قومی که درک و فهم درستی از آنچه حقیقت است نداشته و با این عدم شناخت برای خود مذهب و آب انبارهای ترک خورده و خالی از آب حیات ساختهاند و آنچه پیروی میکنند نه خدای حقیقی و یهوه و الگو و مسیر او، بلکه به بیابانها و بیراهههای تاریکی است. همانگونه که در همین کتاب اشعیا میخوانیم:”قوم من از عدم معرفت به اسارت خواهند رفت.” اسارت و بردگی مذهب و مسیری که نه به نجات و تازگی بلکه به مرگ و هلاکت ختم خواهد شد.
چه بسیاری از ما که بدنبال تازگی و حیات هستیم و از عدم شناخت منبع و سرچشمه و ریشه این حیات رنج میبریم؛ در کنج زندگیهای خود زانوان غم و افسردگی بغل کردهایم و یا شاید هم بقدری دغدغههای مذهب زندگی ما را در خود غرق کرده است که خبری از تازگی و حیات در خانواده و زندگیمان پیدا نمیشود. شاید این میلاد و تولد و کریسمس برایمان مانند تولد دوست و اقوام و دیگران باشد که در آن شرکت میکنیم و چند ساعتی را به میهمانی میگذرانیم و باز هم به زندگی بدون حیات و تازگی و اتاقهای غم زدهمان باز میگردیم. اما این میلاد یادآور آنچه خدا برای تو انجام داده است و محبتی بیمانند است. محبتی که نه یک انسان بلکه خدای قادر مطلق، امروز برای تو به انجام رسانده است تا با شناخت آن به رابطه و مشارکت و حضور او وارد شوی و این در گشوده به رویت را ببینی و در آن وارد شوی. این میلاد امیدی تازه و نجات و حیات است.
امروز بیایید امانتی که به ما سپرده شده است را بشناسیم و آن را به دیگران منتقل کنیم تا جهان شادی کند که امروز روز یادآوری امیدی تازه است برای بشریت. امیدی نه از جنس این جهان بلکه امیدی که از آن قدوس و قادر مطلق برای ما مهیا شده است. در رساله اول قرنتیان پولس رسول یادآور میشود که “اما همه را این معرفت نیست.” آمین که در جمله کسانی باشیم که درک و فهم و شناخت او را جویانند و در پی این معرفت و شناخت قدم برمیدارند. میلاد منجی بر شما مبارک.