شناسنامه فیلم:
“به وقت خماری” فیلمی به کارگردانی محمد حسین لطیفی است. لطیفی که در کارنامه هنری سنگین خود در زمینه کارگردانی و تهیه کنندگی نیز فعالیت داشته است اینبار اثری قابل تامل، کمی هوشمندانه و دارای هدف را بار دیگر به جا گذاشته است.
توفیق اجباری، دختر ایرونی، روز سوم، خوابگاه دختران، عینک دودی و همینطور آثار تلویزیونی همچون: کت جادویی، همسایهها، سفر سبز، وفا، فرار بزرگ و… قبلاً بر هوش و استعداد عمیق لطیفی به عنوان رهبر و سکاندار این آثار اثبات شده است و اینبار فقط با نگاهی به چند دقیقه اول فیلم شما را ملزم به دیدن امضاء او در تصویر مینشاند تا هر گونه مخاطبی را به سالن بکشاند.
بازی و نقش آفرینی مهدی فخیمزاده، ابوالفضل پور عرب، پوریا پورسرخ، شهره لرستانی و بسیاری از هنرمندان سرشناس دیگر در تاثیر گذاری این اثر بسیار پر رنگ است.
خلاصه فیلم:
خانواده بزرگ و پر جمعیتی در منزلی قدیمی و بزرگ در کنار هم زندگی میکنند. اسفندیاری، صاحب این خانه سالها قبل آن را بدست مادر بزرگ این خانواده سپرده است و اجازه اقامت در این منزل را تا زمان حیات مادر به تمام این خانواده داده است.
ورود خاستگاری به این خانه و گم شدن اسلحه داماد تشویش و داستانهایی را بدنبال دارد، چرا که هر کس بدنبال نگه داشتن زندگی خود است و موفق نیست…
بررسی فیلم:
فیلم در خانهای قدیمی و اصیل اما امانتی و سپرده شده حکایت دارد. از خانهای که هر روز کهنهتر و پوسیدهتر میشود و دیوار این خانه مانعی از رشد و رهایی هرکس از زندگی پوچ و خالی.
دایی خانواده تمامی عمر و سرمایه و دارایی خود را برای ساخت اتومبیلی هزینه کرده است که حال برای فروش آن دیوار خانه مانع است. در وهله اول کارگردانی نمادی از تولید کننده و ترس و موانع آن صحبت میکند.
دایی دیگر خانواده که با خیاطی کردن و دوختن مارکهای خارجی بر آنها سعی دارد بازار فروش خود را حفظ کند باز هم تاملی بر تولیدات در این خانه و راه کارهای فرار از خفگان را فریاد میزند.
جوانی که بدون هدف و گیج در مسیر زندگی به کاشت مواد مخدر پرداخته تا گره زندگی خود را باز کند، هر چند به قیمت خرابی زندگی دیگران.
خاله خانواده که شوهرش برای بدست آوردن موقعیتی با تضمینی که کرده است در زندان است. بنیاد خانواده از میان رفته و تصمیم گیری در دستان احساسات و آبروی میان کوی و برزن در حال شکل گیری است.
و عموی خانواده که معتاد است و ثمرهای است در جلوی چشمان جوان مواد فروش، اما دیواری مانع دیدن حتی حقایق زندگی شده است و هر کس فقط برای بقا و از ترس افتادنها چشمانشان را بر همه چیز بستهاند.
این چهارچوب خانوادهای است که در این منزل قدیمی زندگی میکنند و با تمام وجود سعی دارند دیوار و منزل را حفظ کنند، حتی اگر به قیمت از دست دادن مادر بیمارشان شود.
در انتها میبینیم قسمتی از دیوار فرو میریزد. در این لحظه عموی معتاد با حقیقت عشق به دخترش مواجه شده است و خاله و شوهرش از پس این دیوار حقیقت خود را میبینند.
جایی که نگاهها بر اسلحههاست؛ بر قدرتهای این زمین. مکانی که هر کدام از ما احتراممان به لباسها، ثروتها و اتومبیلهایی است که مردم سوار میشوند نه خود آنها. نگاههایی که بر مقام و رتبههای انسانها باز است نه بر حقیقت فرزندان خداوند.
آمین که از پس این دیوارهای کهنه فرهنگی، فکری و زخمی بیرون بیاییم و حقیقت مسیح را ببینیم. نفع دیگران را بجوییم و بارهای یکدیگر را متحمل شویم. زندگی کهنه در گذشته را رها کنیم و به این خلقت تازه و تولد تازه دست یابیم تا محبت بیمانند او را زندگی کنیم.
شما را به تامل بر این اثر تشویق میکنیم تا با کلید واژههای داده شده نگاهی کمی عمیقتر بر زندگی و افکارمان بیاندازیم.