من یک زن هستم

با سلام خدمت شما!

شکر براي خدا که ما را فرزند خوانده تا ديگر زير يوغ گناه نباشيم. او ما را از بندگي گناه با محبت خود بيرون کشيد، او پدر ماست، پدري مهربان که هميشه آغوشش براي ما باز است تا ما را در آغوش بگيرد. ما چقدر مشتاق او هستيم؟ آيا دستان او را مي‌بينيم که به سمت ما دراز شده تا ما را از ترس و شرمندگي گناه بيرون کشد؟ وقتي ما دشمنش بوديم ما را محبت کرد تا بتوانيم در آغوش او باشيم. زيرا تنها به واسطه ايمان به کار مسيح و با خون او مي‌توانيم به حضور قدوسش وارد شويم. وعده اوست که اگر به اندازه دانه خردل ايمان داشته باشيم کوه‌ها را مي‌توانيم جابجا کنيم کوه‌هايي که ميان راه ما قد علم کرده‌اند با ايمان فرو خواهند ريخت.

بياييد با هم در مورد قدم‌‌‌‌هاي ايماني زني تامل کنيم که دنيا او را مطرود و سرخورده کرده بود و در شرمساري غوطه‌ور بود. اين زن مي‌تواند نمونه هر يک از ما باشد. اگر شرمسار يا بيمار هستيم و اگر نا‌اميد و خسته از تلاش‌هاي بي‌ثمر، اگر فکر مي‌کنيم که خداوند ترکمان کرده يا از جانب مردم طرد شده‌ايم خبر خوش براي ما اين است، امروز عيسي مسيح خداوند زنده‌ي ما با سبدي از محبت و شفا از نزديکي ما عبور خواهدکرد، چقدر مشتاق ديدار او هستيم؟ آيا باز هم مي‌خواهيم شفاهايمان را از دنيا طلب کنيم؟ بياييد نگاهمان را از زمين به آسمان بالا ببريم تا درِ باز رحمت را ببينيم.

در کتاب مرقس باب پنجم آيات 24 تا 34 ميخوانيم: پس عيسي با او رفت. گروهي بسيار نيز از پي عيسي به راه افتادند. آنها سخت بر او ازدحام ميکردند. در آن ميان، زني بود که دوازده سال دچار خونريزي بود. او تحت درمان طبيبانِ بسيار، رنج فراوان کشيده و همهي دارايي خود را خرج کرده بود؛ امّا به جاي آنکه بهبود يابد، بدتر شده بود. پس چون درباره عيسي شنيد، از ميان جمعيت به پشت سر او آمد و رداي وي را لمس کرد. زيرا با خود گفته بود: «اگر حتي به ردايش دست بزنم، شفا خواهم يافت.» در همان دم خونريزي او قطع شد و در بدن خود احساس کرد از آن بلا شفا يافته است. عيسي درحالْ دريافت که نيرويي از او صادر شده است. پس در ميان جمعيت روي گرداند و پرسيد: «چه کسي جامهي مرا لمس کرد؟» شاگردان او پاسخ دادند: «ميبيني که مردم بر تو ازدحام ميکنند؛ آنگاه ميپرسي، «چه کسي مرا لمس کرد؟»» امّا عيسي به اطراف مينگريست تا ببيند چه کسي اين کار را کرده است. پس آن زن که ميدانست بر او چه گذشته است، ترسان و لرزان آمده، به پاي عيسي افتاد و حقيقت را به تمامي به او گفت. عيسي به وي گفت: «دخترم، ايمانت تو را شفا داده است. به سلامت برو و از اين بلا آزاد باش!»

مسيح و شاگردان و گروهي بسيار با هدف شفاي دختر يايروس به سمت خانه او در حرکت بودند. هدف خانه يايروس بود اما خداوند از هر جا عبور کند برکتش جاري ا‌ست. خداوند عبور مي‌کند تا ما را شفا دهد، چه کساني که دور هستند و چه کساني که نزديک. او زنده است و شفا دهنده، و مي‌خواهد تا ما او را بشناسيم و نگاهمان به او باشد.

آوازه‌ي شفادهندگي مسيح در شهرها پيچيده بود، در اين ميان زني بيمار بودکه نه دارايي و ثروتش و نه طبيبان هيچ يک قادر به شفا دادنش نبودند و شايد او خسته و درمانده بارها زير لب از خدا خواسته بود که جانش را بگيرد و از اين همه درد و طردشدگي و شرم و حقارت راحتش کند. چقدر آشناست! بارها در زندگيمان وقتي راه حلي براي مشکلاتمان نمي‌يابيم کوتاهترين راه حل به ذهنمان خطور مي‌کند؛ خدايا جانم را بستان. غافل از آنکه عيسي پاسخ همه سوالات ماست و او مي‌گويد: من «راه و راستي» هستم. من «در» هستم. نااميدي، بي‌ايماني و شک جاده‌هايي هستندکه ما را به مرگ رهنمون مي‌سازند. شک به محبت خدا بزرگترين تله دشمن است. لازم است آگاه باشيم که خداوند جهان را آنقدر محبت کرد که يگانه پسر خود را داد تا هر که به او ايمان آورد هلاک نگردد بلکه حيات جاودان يابد. بلي ايمان به محبت بي‌اندازه او به ما شهامت قدم برداشتن در جاده سلامتي مي‌دهد.

و اما آوازه کار خدا براي زن درمانده نويدِ اميدي تازه بود. زن درباره عيسي و کارهاي عجيب و معجزه او شنيده و گوش‌هاي روحانيش باز شده بود، به صداي مسيح پشت در قلبش پاسخ داده بود و با زبانش اعلام کرد که «اگر حتي به ردايش دست بزنم شفا خواهم يافت».

اين چگونه ممکن است؟ شخصي که بارها نزد طبيب رفته، تحت درمان بوده و رنج ديده است چطور توانسته بود چنين ايماني را دريافت کند؟ ما انسان‌ها چشمان نفساني‌مان باز است. تنها آنچه را مي‌بينيم که قابل لمس است مانند داروها، قرص‌ها و آمپول‌ها. تجربياتي که با چشمانمان آنها را ديده‌ايم و با گوش‌هايمان شنيده‌ايم را باور داريم و اين باورها ما را در زندگي روزمره هدايت مي‌کنند. آيا با توان خودمان مي‌توانيم زندگي، روابط، جسم و روحمان را شفا دهيم؟ حال با اعتراف به اين موضوع چشمان ما به حقيقت خداي زنده باز خواهد شد که تنها او نجات دهنده است؛ راه و راستي است. آن زن درباره عيسي شنيده بود همان‌طور که اشعياي نبي مي‌گويد: «چه کسي، اي خداوند، پيام ما را باور کرده است؟» پس ايمان از شنيدنِ پيام سرچشمه ميگيرد و شنيدنِ پيام، از طريق کلام مسيح ميسّر ميشود. (روميان 10: 16-17)

با اينکه شواهد نشان مي‌داد که او هر روز بد و بدتر مي‌شود و منطقِ دنيا به او مي‌گفت تو شفا نخواهي يافت اما او قدم ايمان را برداشت و تصميم گرفت همچون فرزند گمشده خداوند به آغوش او برگردد. او مي‌توانست در زنداني که قرار داشت، در زندان نااميدي، ترس و احساس گناه بماند و فقط از دور آوازه مسيح را بشنود و حسرت بکشد. اما تصميم گرفت چشمانش را به عيسي بدوزد. او به اندازه دانه خردل گوشه ردا را لمس کرد اما کوهي که فرو ريخت بيماري، شرم و حقارت بود.

آمين، به شما ميگويم، اگر ايماني به کوچکي دانة خردل داشته باشيد، ميتوانيد به اين کوه بگوييد ”از اينجا به آنجا منتقل شو“ و منتقل خواهد شد و هيچ امري براي شما ناممکن نخواهد بود. (مَتّي 17: 20)

نگاه ما چقدر به دنيا بوده است و خواسته‌هايمان را از دنيا طلب کرده‌ايم؟آري! از آن کس که به طبيبان قدرت مي‌دهد غافل بوده‌ايم، او در هر تاريکي نور اميدمان است.

آن زن چشمانش به نگاه‌هاي مردم نبود و دريافته بودکه به عيسي نياز دارد. پس با ايمان جلو رفت، تمرکزش روي جمعيت نبود و به اميد گرفتن فيض رداي عيسي را لمس کرد. او در لحظه شفا را در خود احساس کرد.

آري! پدر منتظر ماست و آغوشش براي ما باز است و ما هيچ چيز شايسته‌اي نداريم تا به او بدهيم بلکه زخمي و خسته و دردمند و فقير نيازمند پادشاهي او هستيم. او فوراً و بي‌منت مي‌بخشد. فيض او جاري است اما چه کسي آن را دريافت مي‌کند؟ اين هديه تنها از طريق ايمان به عيسي مسيح براي ما قابل دريافت است. آري پدر منتظر ماست.

بياييد ما هم از جمعيت عبور کنيم. از صداهاي دنيا که هر روز فکر ما را بيشتر و بيشتر پُر مي‌کند. بياييد با هم اتاق افکارمان را خالي کنيم و تنها به او بيانديشيم چراکه نجات در نزد اوست. او براي ما درد کشيد، تهمت شنيد، طرد شد و عرياني و بي‌آبرويي کشيد. او که پارسا بود به سبب گناهان ما مصلوب گشت. او براي ما مرد و از مردگان برخاست تا ما زنده باشيم، آزاد باشيم و هويت‌مان را در خداوند بيابيم؛ او اينجاست. بياييد به دنيا اعلام کنيم ما تنها با لمس رداي پادشاهي او شفا خواهيم يافت. تنها در پادشاهي او سلامتي و برکت است. بياييد امروز قدمي تازه برداريم و آنچه در عقب است به فراموشي سپرده و در جاده خداوند زنده شويم.

——–

عده بيشماري اطراف عيسي بودند و عده زيادي رداي او را لمس کردند، اما عيسي وقتي زن شفا يافت دريافت کسي با ايمان او را لمس کرده و پرسيد چه کسي جامه مرا لمس کرده است؟

چقدر با ايماني نجات‌بخش به حضور خدا مي‌رويم؟ آيا ايمان ما ملکوت را مي‌لرزاند؟ آيا توجه خدا را به سمت ما برمي‌گرداند؟ خداوند به سمت ما مايل مي‌شود تا ما را بشنود. آري گوش‌هاي خداوند سنگين نيست بلکه اين گناهان ماست که ميان ما و خدا جدايي افکنده. کافيست از تاريکي‌ها و همهمه‌هاي دنيا به سمت نور او بازگرديم چراکه او مشتاق ماست.

براستي کجاي اين سفر هستيم؟ در اسارت، در راه رسيدن به عيسي يا در مقطع تصميم‌گيري! يا ردايش را لمس کرده و شفا يافته‌ايم اما زبان اعلام آن را نداريم تا از ميان جمعيت به پاي عيسي بيافتيم و بگوييم عيسي تو ما را شفا دادي.

اين زن ترسان و لرزان به پاي عيسي افتاد و حقيقت را به تمامي به او گفت. او تصميم گرفت که نه تنها شفايش را بلکه وجودش را در راستي به او بسپارد. عيسي از ما مي‌خواهد شهادت بدهيم او ما را نجات داده تا همکار او باشيم و پيام را به گوش اطرافيان برسانيم. موجب رشد بذر ايمان براي آنها شويم و مي‌بايست به مانند اين زن اعلام کنيم و شهادت دهيم که عيسي مسيح شفا دهنده است.

اگر در سفر زندگي‌مان به شفا رسيده‌ايم اما دنيا جرات شهادت دادن را از ما دزديده است ما هنوز در زندان افکارمان هستيم. بياييد اين شفاها را هر چقدر اندک در آسمان بياندوزيم جايي که دزدان نمي‌توانند نَقب بزنند.

زماني که توبه و بازگشت مي‌کنيم و خود را به تمامي تسليم او مي‌کنيم در مي‌يابيم که تنها به واسطه او نجات خواهيم يافت. عيسي به او گفت «دخترم ايمانت تو را شفا داده.»

او ما را دخترم خطاب مي‌کند تا ما مطمئن شويم که پذيرفته شده هستيم. بله ما پذيرفته شده‌ايم تا به واسطه خون مسيح از مقام فرزند خواندگي بهره‌مند باشيم و او با يادآوري اين جمله که «ايمانت تو را شفا داده» فيض را به ما يادآور مي‌شود. به همهي کساني که او را پذيرفتند، اين حق را داد که فرزندان خدا شوند، يعني به هر کس که به نام او ايمان آورْد (يوحنا 1: 12). عيسي از آن زن مي‌خواهد که به سلامت رفته و از اين بلا آزاد باشد.

اين جمله براي ما روشن مي‌کند که اراده خداوند آزادي ماست. نقشه او آزادي ماست و اين ما هستيم که انتخاب مي‌کنيم در آزادي او قدم برداريم يا در زندان حقارت خود بمانيم. رهايي يا اسارت؟ ما براي رهايي آفريده شده‌ايم پس بياييد با ايمان فيض خداوند را دريافت کرده و از اسارت‌هايمان آزاد باشيم. بدانيم که مسيح در دست راست پدر براي ما شفاعت مي‌کند تا ما آزاد باشيم. او هيچ وقت ما را ترک نمي‌کند. شکر براي خداي زنده که ميان ماست تا هر روز يادآور صليب براي آزاديمان باشد. کافي‌ است دستان او را ببينيم که به سمت ما دراز شده و دريافت کنيم. او مي‌بخشد؛ بي‌منت مي‌بخشد. بياييد چشمانمان را به حقيقت مسيح باز کنيم که تنها حقيقت او ما را آزاد خواهد کرد. تا اميدي را که بدان فراخوانده ‌شده‌ايم را ببينيم و آواز اميد آن را براي همگان بسراييم.

چشماني بينا و گوش‌هايي شنوا براي تک‌به‌تک شما عزيزان به جهت دريافت و بازخريد هويت مي‌طلبيم. فيض خداوند با شما.

تيم بانوان اسميرنا

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

در دعا برای استان خراسان و ایران
اعتیاد اینترنتی(IAD)چیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست