مقدمه و هدف مورد نظر:
در مجله شماره ۵۸ با توجه به روز عشاق (ولنتاین) به توضیح و تشریح زندگی ولنتینو پرداختیم. شخصی که عملکرد و رفتار او دلیلی برای برگزاری جشن ولنتیاین هر ساله گشته است و باعث تشویق بود که مورد استقبال والدین و حتی کودکان بسیاری قرار گرفت که بخشی از این بازخورد را در انتها با شما به اشتراک خواهیم گذاشت. از این رو از مربیان و والدینی که می‌خواهند فرزندان خود را در خداوند هدفمند رشد دهند دعوت می‌کنیم که با توجه به داستان زندگی ولنتینو و نگاهی به آن بر روی این تامل کنیم که این طرز فکر و مسیر او از کجا منشا گرفته است.
در ادامه نیز به یکی از شخصیت‌های کتاب مقدس یعنی پولس نگاهی اجمالی خواهیم انداخت و بر روی این موضوع تمرکز می‌کنیم که وی چطور زندگی خود را در اراده و دستان خداوند قرار داد. مسیری که ریشه آن تنها از تفکر و خواسته عیسی مسیح نشات گرفته و این طریقت را در عیسی مسیح و شاگردان راستین او می‌توان دید که الگویی برای ولنتینو و بسیاری دیگر از خادمین و رهبران در طول تاریخ و امروزه نیز بوده است. پولس نگذاشت افکار و ترس‌ از جفاهای دنیا برایش مانعی در این راه باشد و در هر شرایطی شاهد کارهای خداوند بود.
پولس نمونه‌ و الگویی مثال زدنی از راه و روش عیسی می‌باشد که برای زندگی آیندگان و ایماندارانی چون ولنتینو و امروزه‌ی ما بسیار مفید می‌باشد. به همین خاطر در شماره بعدی نیز بتفصیل به نحوه ایمان آوردن پولس و موانع پیش روی او گفتگو خواهیم کرد. و اما در این شماره در نظر داریم به عملکرد پولس در سختی‌ها نگاهی بیندازیم. در نظر داریم مطالب در پایان این جلسه توضیحی و کاربردی بدین مفهوم توسط کودکان درک شوند:
۱- خدا برای تک‌تک ما نقشه‌های نیکو در نظر دارد.
۲- خواست و اراده خدا می‌بایست اولویت زندگیمان باشد.
۳- ترس‌ها نباید مانعی برای قدم برداشتن در اراده خدا باشد.
۴- کارهای خدا را در شرایط متفاوت زندگی به یاد بیاوریم و آنها را بازگو کنیم.

مروری بر داستان کتاب مقدس (۱۵ دقیقه):
کودکان در طول هفته می‌بایست خودشان این داستان را مطالعه و به آن فکر کنند. شما نیز می‌توانید بنا بر گروه سنی آنها برایشان بصورت داستان‌وار روایت کنید (این داستان که بر مبنای کتاب اعمال رسولان باب‌های ۹ تا ۲۸ نگارش شده است مناسب گروه سنی ۷ تا ۱۳ سال می‌باشد. نکات کلیدی به صورت برجسته مشخص شده است؛ بر روی آنها تمرکز و تاکید داشته باشید):
پولس مردی یهودی بود که مسیحیان را آزار می‌داد. او آنها را به زندان می‌انداخت و باعث محاکمه و حتی قتل آنها می‌شد و فکر می‌کرد که با این اعمال، کار خدا را انجام می‌دهد. ولی خدا برای پولس نقشه‌های دیگری در نظر داشت و او را بعنوان رسول خود در نظر گرفته بود. زمانی که پولس در راه رفتن به شهر دمشق بود و می‌خواست مسیحیان آنجا را دستگیر کند خدا با او ملاقات کرد. خدا ابتدا او را کور کرد و پس از گذشت سه روز او را توسط یکی از مسیحیانی که خانواده‌اش توسط اقدامات همین پولس به قتل رسیده بودند شفا داد و او بینا شد. این شروع تغییر و تبدیل زندگی پولس بود.
در ابتدای این تبدیل و اتفاق بزرگ، مسیحیان همچنان از او وحشت داشتند. ولی چیزی نگذشت که این وحشت به دوستی برادرانه تبدیل شد و این ترس در دل یهودیانی افتاد که پولس در گذشته با آنها برای از بین بردن پیروان عیسی همکاری می‌کرد. از آن پس پولس شروع کرد به سفر رفتن و به هر کجا که طبق هدایت خدا می‌رفت شجاعانه و دلیرانه مژده نجاتی که در عیسی مسیح مهیا شده بود را به گوش همه می‌رساند.
پولس با الهام روح‌القدس در شهری به نام میلیتوس به مشایخ و مسیحیان چنین گفت: «به درخواست و امر واجب خدا می‌خواهم پس از گذشت سالیانی طولانی روزِ پنطیکاست را در اورشلیم باشم و خدا به من گفته که زندان و سختی در انتظار من است». خیلی‌ها به پولس اصرار کردند که به اورشلیم نرود ولی چون پولس مطیع خدا بود قدم در این راه گذاشت. پس از گذشت چند روز از ورود پولس به اورشلیم، یهودیانی که به خاطر راهی که پولس در پیش گرفته بود او را دشمن خود و شریعت یهود می‌دانستند او را در معبد شناختند و دستگیر کردند. آنها می‌خواستند او را بکشند ولی با دخالت فرمانده و افسران رومی او را دستبند زده به قلعه‌ای بردند. به این صورت بود که مسیر سختی‌های پولس در مسیری که خدا وعده داده بود شروع شد.
پولس بر روی پله‌های قلعه از فرمانده اجازه گرفت و با یهودیان صحبت کرد و در آنجا او شهادت داد چگونه عیسی او را ملاقات کرده و او مسیح را در زندگی خود پذیرفته است. فردای آن روز مجدداً پولس را به شورای یهود بردند و در آنجا دوباره به خاطر ایمانش به عیسی مورد بازخواست قرار گرفت. در همان شب خدا با سخنی به پولس نشان داد که در کنار اوست و مسیر درستی را آمده است. خدا به پولس گفت: «دل قوی‌دار! همانطور که در اورشلیم درباره من شهادت دادی، در روم هم باید در مورد من صحبت کنی.»
یهودیان توطئه کردند پولس را بکشند ولی خدا نقشه آنان را توسط خواهر زاده پولس برملا کرد و نقشه آنان راه به جایی نبرد. سپس پولس را به قیصریه بردند و او همچنان در اسارت پیغام خدا را بارها و بارها در دادگا‌های مختلف دلیرانه بازگو کرد و تفاوتی نداشت که شخص مقابل او کیست! از فِلیکسِ فرماندار تا آگْریپاسِ پادشاه… تا اینکه بالاخره پس از گذر از سختی‌ها و موانع زیاد خداوند او را صحیح و سالم به روم رسانید. در روم هم او را در خانه خودش تحت مراقبت و بازداشت قرار دادند. با این حال او بزرگان یهودی در روم را دعوت کرد و بطور کامل پیام خدا و شهادت زندگی خود را بدون ترس و شک با آنان در میان گذاشت. همچنین او تا زمانی که در روم تحت نظر و زندانی بود دست از کاری که خدا به عهده او گذاشته بود برنداشت و در همه آن محاکمه‌ها و ملاقات‌ها این خدا بود که او را کمک می‌کرد و از طریق زبان پولس با مردم سخن می‌گفت. او نگران نبود چطور باید در محاکمه‌ها یا ملاقات‌ها با مردم صحبت کند چراکه باور داشت خدا در مواقع مورد نیاز به او خواهد گفت که چه باید بگوید.

نکاتی که می‌توانید بر روی آنها تاکید داشته باشید (۵ دقیقه):
– با وجود اصرار اطرافیان، پولس با اینکه می‌دانست چه اتفاقاتی در انتظارش است از رفتن به اورشلیم منصرف نشد.
– پولس حتی در مقابل پادشاه از گفتن شهادت و نقشه نجات خدا در عیسی مسیح کوتاهی نکرد.
– پولس نگران نبود که در محاکمه‌ها چه باید بگوید، چون باور داشت خدا با اوست و از زبان او سخن می‌گوید.

طرح سوالات و گفتگو در مورد آنها (۱۰ دقیقه):
– شباهت زندگی پولس و ولنتینو در چه بود؟
– خدا برای پولس چه نقشه‌ای در نظر داشت؟
– پولس هر موقع محاکمه می‌شد در دفاع از خود چه می‌گفت؟
– پولس از آینده‌ای که خدا برایش در نظر داشت چه می‌دانست؟

کاربرد داستان در زندگی کودکان (۵ تا ۱۰ دقیقه):
– خدا برای تمامی فرزندانش نقشه و هدفی در نظر دارد و ما می‌بایست نقشه و هدفی که خدا برای ما در نظر دارد را پیدا کنیم.
– در طول زندگی سختی‌های متفاوتی روبرو خواهیم بود ولی اگر طبق اراده خدا پیش برویم بدانیم و ایمان داشته باشیم که خدا ما را تنها نخواهد گذاشت.‌

آیه‌ای برای به خاطر سپردن:
«به خاطر من شما را نزد والیان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و در میان قوم‌های جهان شهادت دهید. اما چون شما را تسلیم کنند، نگران نباشید که چگونه یا چه بگویید. در آن زمان آنچه باید بگویید به شما عطا خواهد شد.» (متی ۱۰: ۱۸-۱۹)

مشارکت پایانی:
از کودکان بخواهید در هر کشوری که هستند با در نظر گرفتن شرایط لحظاتی را به این فکر کنند که چه چالش‌ها و مشکلاتی را ممکن است پیش رو داشته باشند و با آن برخورد کنند. سپس به این بیاندیشند که چطور می‌توانند از آن به خوبی در احترام و محبت استفاده کنند و انتقال دهنده پیام خدا باشند.
زمانی برای دعا و شکرگزاری در نظر بگیرید. آنها را هدایت کنید شکرگزار باشند به خاطر روح‌القدس و عیسی مسیح که حامی و هدایت کننده آنها در سخن گفتن است.

 

فعالیت‌های تجربی:

(یک صفحه بصورت تصویری و یا نوشتاری)

خوشحال هستیم از اینکه ماهنامه اسمیرنا بصورت نسخه چاپی در ایران در دسترس قرار گرفته است. خرسند خواهیم شد در صورت امکان پس از مطالعه و یا اجرای این برنامه، نتیجه و بازخوردی که منجر شد را از طریق راه‌های ارتباطی که در انتهای مجله درج شده است، انتقال دهید و با ما به اشتراک بگذارید. در ادامه توجه شما را به چندی از نظرات و شهادات عزیزان که از ایران به دست ما رسیده است جلب می‌کنیم.

شهادت‌ها
سلام به خواهر و برادرانم در مسیح. ممنونم برای این مجله زیبا و پر محتوا که واقعاً از وقتی که بدستم رسید عاشقانه دوست دارم تا در این مسیر با شما و خدمت شما همراه باشم و در دعا برای شما ایستاده‌ام.
من دو دختر ۹ و ۱۳ ساله دارم و هر دو رو همیشه تشویق می‌کنم تا در کلام خدا رشد کنند و با اونها مشارکت داشتم آن هم از طریق همین صفحه کانون شادی؛ اما وقتی داستان ولنتاین رو به دخترم گفتم بسیار ذوق داشت تا آن را بخواند و داستان حقیقی او را بداند. او تمام صفحه را در حالی که برای خواهر کوچکش توضیح می‌داد و تصاویر را به او نشان می‌داد با صدایی رسا می‌خواند تا من هم بشنوم.
فردای آن روز برای تمامی اقوام و دوستانش آن داستان را تعریف کرده و مشارکت و بیداری و عشق عجیبی به صحبت کردن و نشان دادن عکس‌های آن دارد. از من خواست تا با موبایل عکس‌های این صفحه را در گروه خانوادگی تلگرامی قرار بدم تا با دختر خاله‌هاش در مورد این داستان صحبت کنه.
وقتی تکاپوی دخترهام رو می‌بینم و رشد اونها در مسیح لمس می‌شه با تمام وجودم شادی رو می‌چشم و شکرگزار خداوندم برای شما خادمین هستم.
نسرین

درود بر شما. چقدر داستان زیبا و آموزنده‌ای بود. من نکیسا هستم و 15 سالمه. برادر کوچکم عاشق رنگ‌ها و عکس‌های این مجله است و راستش بخاطر اینکه خرابش نکنه مجله رو از او قایم می‌کنم.
ولی قول می‌دم هر شب از این داستان براش بگم و با او صحبت کنم. وقتی مجله رو خاله‌ام برایم هدیه آورد اولش فکر کردم کتاب هست. آخه من عاشق کتاب هستم و همیشه می‌خونم ولی مجله خیلی من رو جذب کرد هر صفحه و هر ورقش پر از متن‌های جذاب و بدرد بخور برای منه. خاله‌ام من رو تشویق کرده که از این داستان و از این صفحه تمرینی درست کنم و با بچه‌های کلیسامون اون‌ها رو مطرح کنم. البته به کمک خاله‌ام هم نیاز دارم. آخه اون معلم توی کلیسامونه برای بچه‌ها و جوون‌ها.
نکیسا

ممنون و متشکرم اسمیرنایی‌های عزیز. چقدر شادی رو توی صورت بچه‌های کلیسا دیدم وقتی مجله رو برای هر کدومشون بردم و گفتم این مجله رو به خانواده‌هاشون هدیه بدم و خودشونم صفحه کانون شادی رو بخونند.
همه ما تمرین کردیم و قراره نمایش ولنتاین رو بازی کنیم و برای عید قیام در جشن گروه خانگی اونو برای دیگران اجرا کنیم. بچه‌ها بسیار مشتاق هستند و سر اینکه چه کسی کدوم نقش رو بازی کنه با هم گفتگو کردن و کمی هم غر زدند ولی همین بهانه‌ای بود برای یاد گرفتن از خودگذشتگی و به بدن اندیشیدین. امروز من خودم در کنار بچه‌ها با هدایت خداوند کلی برکت گرفتم. این از مسیری هست که به خونه ما و گروه ما شما باز کردید و اون مجله زیبای شماست؛ مرسی.
شیرین

من مادری هستم که در انتظار دیدن بچه‌اش روز شماری می‌کنه و اون رو در شکم خودش حمل می‌کنه. چند هفته پیش که مجله بدستم رسید از تک به تک صفحاتش برکت گرفتم و استفاده کردم. امروز با خواندن کانون شادی قلب کلیسا بیادآوردم برای فرزندم باید تدارک ببینم. همینطور که سیسمونی و وسایل بچه رو توی اتاقش یکی یکی می‌خریم و جا می‌دیم باید بفکر رشد اون در مسیح هم باشم. امروز تصمیم گرفتم توی اتاقش مجله رو دونه به دونه هر ماه براش نگه دارم تا یه روزی از تک به تکشون استفاده کنه.
از دیشب برای بچه توی شکمم هر شب داستان رو می‌خونم، داستان‌های کلام رو با همین زبون کودکانه تا بشنوه. لطفاً اگر کتاب کودک براتون مقدور هست برای ما بفرستید. می‌دونم انتظار زیادیه ولی می‌خوام بچه‌ام رو در خدا از همون ابتدا رشد بدم.
مژگان

چقدر آرامش بخش هست وقتی می‌خونیم و می‌بینیم کسی در کلام خدا عمل کرده و ممنونم برای صفحه کودک و والدین این مجله. وقتی سری به مجله‌های کنار خیابان و دکه روزنامه فروشی می‌زنم پر از عکس‌های قهرمانان و سوپرمن‌ها و فضانوردان و آدم فضایی‌ها و چیزهای عجیب هستند اما این مجله شما وقتی بدستم رسید پر از آرامش و امید و زندگی و مسیر بود.
متشکرم که کنار فرزندان ما هستید و به ما کمک می‌کنید تا اونها رو رشد بدیم. لطفاً از مطالب کمکی برای آموزش و تعلیم بچه‌ها و بازی با اونها برای ما بیشتر قرار بدید. باور کنید وقتی با فرزندانم بازی می‌کنیم و در مورد همین کانون شادی و مسیر کلام خدا مشارکت می‌کنم خودم زنده می‌شم و همه غصه‌ها و مشکلات برام کوچک می‌شن. در مسیح پیروزی با شما هست و خواهد بود و ممنونم برای همراهی شما خادمین که برای ایران و ایرانی ایستاده‌اید.
رضا

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

محافظت از کودکان در برابر استخدام اجباری
فورد در برابر فراری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست