روزها بدور از هر گِله و شکایتی، بدنبال اتفاقی از دور و نزدیک، بهانه‌ای برای شکرگزاری می‌گردم تا روزگارم را با الوان برکاتت رنگارنگ ببینم.

دهانم گشوده می‌شود به تمجید دستان ماهرت، که به زیبایی و انتظامِ پیاپِی، کارهای شگفت‌انگیز کرده‌ای.

خنده‌ات در دلم، آوازِ شیرین سر می‌دهد و لبان من می‌خندد در حمایت آغوشت، بی‌پروا درونم را در آرامشت به اسارت می‌برم و با سرخوشی به آسودگی می‌رسم که با هر نَفَس گویی، دیگر پله‌ای نمانده برای صعودِ عشق تو.

می‌توانم از بالا زیباییِ تو را بنگرم، آن همه مهارت را، که پرنده عاشق جوجه‌هایش را سیراب و توانگر می‌کند، و چه زیبا خلق کردی، صیادی را که لذت خوردن شکار را می‌بَرد.

از آنسوی آسمان، رنگین کمانی برافراشته تا بسوی دیگر، که هر رنگش طلیعه‌ی عشق و محبت توست، و تو در لطافت هفت رنگ کمانش، مرا به آرامیِ روی ماهت خیره می‌سازی، چنانکه انتهای آن دریایی است خروشان، و هر موجش حامل پیامی‌ست میان آب و خشکی، که با وجود ضد هم در صلح و صمیمیت، و در عشق هم سر می‌کنند.

و چون پرواز پرندگان بر فراز جنگل‌ها برای آشتی و پیوندِ درختی به درخت دیگر؛

امروز زندگیم نامه‌ای‌ست از سوی تو، که با خواندن هر خطش شور و اشتیاق مرا بر می‌افروزد، تا در پی تو باشم، و با شعله مهرت در قلبم پیش روم؛ هر برگ آن را ورق می‌زنم، تا آب حیات از دست تو بنوشم، خداوندم من هر روز به مهرت نیازمندترم.

چون تو گشتی در این دَهر مَحرم رازم

آنچه در دیده و قلب و نیازم

پرده قدس بر افتاد میان منو تو

قلب و جان بشکفت، بهر وصال منو تو

چون نفس روح خدا بر من بِدَمی

سالکم در طریقت، تو پادشاه منی

من بیاد آرم آن عهد میان منو تو

پاک گشته گناهم از خون جان و تن تو.

جلال برخدا تا ابدالآباد

دخترت فریبا

نوشته های مرتبط با دسته انتخاب شده شما

پرچمداران-بخش پایانی
تنگه هرمز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بیشترین خوانده شده ها

نتیجه‌ای پیدا نشد.

فهرست